امروز مقاله ای در باره اینترنت در ایران خواندم . نویسنده اش بیل برکلی از اساتید دانشگاه کلمبیا ست و این گزارش رو از سفرش در سال 2005 به ایران نوشته. به نظرم چند نکته جالب داشت که جدا از بحثهای تخصصی در باره اینترنت و روندش در ایران برای هر ایرانی می تونه مهم و جذاب باشه. برای همین خیلی از قسمتهاش رو نقل قول می کنم. مقاله رو با اولین لحظه هایی شروع می کنه که هنوز در هواپیماست و اتفاقا روز تولدش هم هست و با خودش فکر می کنه که امسال از تولد هیچ خبری نیست!! همان جا بلافاصله توضیح میده که برخلاف تصورش در اواخر سفرش در ایران تولدی مفصل برای او گرفته شده و به افتخار او دیسهای پر از برنج و کباب سرو شده و خلاصه همه چیز با آنچه او تصور داشته کاملا متفاوت بوده. برکلی می گوید که" در طی سه سفر پیاپی به ایران فهمیدم که برخورد دولت ایران با دولت آمریکا بسیار پیچیده تر از برخورد مردم ایران با آمریکایی هاست. به واسطه جنگ آمریکا با همسایگان ایران یعنی عراق و افغانستان و برخوردهای شدید واشنگتن با شعارهای "تغییر رژیم در ایران" و ایران به عنوان "محور شرارت" ایرانیان از هر طبقه و گرایشی چه چپ چه راست همچنان به سیاست های خارجی آمریکا مشکوکند. اما درس بزرگی که من از برخورد گرم ایرانیان گرفتم این بود که واقعیت این مردم آنچه از دور می بینیم نیست". او در ادامه از کتاب نسرین علوی بنام "ماییم که ایرانیم: وبلاگ های فارسی" تمجید می کند و می گوید :" در پس این چهره تهدید آمیز ایرانی دیگر ایستاده که آکنده از صداهایی دلسوز است. این "ما" در تیتر کتاب نماینده جمعیتی عظیم و پویا از جوانان ایران است که الزاما با سیایتهای حاکم در یک سو نیستند و در اشتیاق ارتباط با دنیای بیرونند..." او در ادامه به آمار های وبلاگ نویسی ایرانیان اشاره می کند که به بیش از 75000 وبلاگ فارسی می رسد و اینکه زبان فارسی بعد از انگلیسی و چینی سومین زبان وبلاگ نویسی در دنیاست. از دیگر نکته های جالب این مقاله توجه برکلی به میزان آگاهی ایرانیان از تاریخ گذشته شان بود. مثلا در جایی میگفت که ایرانیان در عین مهمان نوازیشان تاریخ و نقش آمریکا در جریان مصدق و نفت را خوب می شناسند و از یادآوری مکرر آن به آمریکاییان ابایی ندارند. برای او جالب بوده که از شاگرد هتل تا راننده تاکسی و استاد دانشگاه همه از مسایل سیاسی مطلعند و آماده بحثند تا جاییکه می نویسه که گاهی برای فرار از این بحث ها در تاکسی می گفتم که من کانادایی هستم.
از نکات قابل بحث در این مقاله یک اینکه جمعیت جوان ایران این امکان رو فراهم کرده که مردم آگاه تری داشته باشیم. این آگاهی به راحتی در اختیار جوانان ما نیست و این اشتیاق هم به درستی پاسخ داده نمی شود. اینکه جمعیت جوان و تحصیلکرده ما که با انواع مشکلات از قبیل بی کاری و هزینه های ناشی از اقتصاد بیمار کشورش روبروست هنوز بدنبال دلایل و حقیقت می گرده جای تامل دارد. کمبود فضای عمومی در ایران پای بحث رو از قیمت گوشت گرفته تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا رو به تاکسی ها آورده. من موافق این که برخی معتقدند انتخابات آمریکابه ما ربطی ندارد نیستم. همانطور که ژیژک در مصاحبه اخیرش اشاره کرده بود انتخابات آمریکا کمتر از هر کسی به شهروندان آمریکایی مربوطه چون بیشترین نقش رو در زندگی غیر آمریکاییان داره. نکته این هست که آیا این که ما در هر بحثی شرکت می کنیم و به خود صلاحیت اظهار نظر در باره مسایل ریز و درشت می دهیم تا چه حد به اطلاعات موثق دسترسی داریم؟ آیا دسترسی به اطلاعات دقیق برای این مردم که از آنها به پویایی یاد می شود کاری شدنیست؟
نکته آخر اینکه 75000 وبلاگ فارسی نشون میده که مردم ایران در پی ارتباط با دنیای بیرونند. دنیای بیرون چه کسانی هستند؟ آیا اینکه ما فارسی می نویسیم نتیجه اش ارتباط با بیرون و "دیگران" هست؟ اینکه ما حدود 70 میلیون ایرانی هستیم که طبق آخرین آماری که امروز دیدم 18 میلیون از ما به اینترنت دسترسی دارند و ما سومین زبان وبلاگ نویسی را داریم به این معنی نیست که ما بدر درجه اول برای خودمان می نویسیم ؟ آیا "دیگران" در وحله اول خود ما نیستیم؟ آیا در جستجوی فضایی برای ارتباط با خودمان نبودیم؟ ما فضای عمومی را در وبلاگ یافتیم تا تنها در تاکسی بحث نکنیم. آنچه هابرماس در کافه ها به عنوان فضای عمومی در اروپای قرن نوزده و بیست یافته بود اکنون به وبلاگ های ما آمده تا با خودمان گپی بزنیم!!
As I came to this essay by Bill Berkeley, one of Columbia University researchers, who has published a paper based on his visit to Iran in 2005. His paper has contributed to some very interesting points which can attract every Iranian. I attempt to bring some quotes from him in this post. He starts the paper with the very first moments that he starts his travel; in the airplane. That specific day was his birthday and he had assumed that he wouldn’t have any birthday party and he brings immediately the story of his fascinating birthday party which was served with mountainous spreads of rice and kebobs. It has been out of any expectation to him. He puts that “In three subsequent visits, I learned that Iranian attitudes toward America are more complicated than their personal hospitality might suggest. With America at war in neighbouring Iraq and Afghanistan, and with the drumbeat of Washington’s own harsh rhetoric about “regime change” and the “axis of evil”, Iranians high and low, left and right, still cultivate long-held suspicions about American foreign policy. But the deeper lessons of my warm personal encounters remains: Iran up close is not what it seems from afar”. He continues with appreciation of Nasrin Alavi’s book We are Iran: The Persian Blogs and puts “behind the menacing facade is another Iran, teeming with sympathetic voices. The “We” of the defiant title is a huge and dynamic young population that mostly despite its leaders, craves contact with the outside world,...”. Later on he notes the numbers of Persian weblogs which exceeds 75000 weblogs and that Persian language after English and Mandarin is the third major language of blogging.
Of other interesting points in this paper was Berkeley’s attention to Iranians’ awareness of their past history. For instance he says that with all hospitality that you feel in Iranians attitudes they don’t shame to remind you of America’s role during Mossadeq time and the trend of oil games in Iran. It has been interesting to him that all Iranians from hotel clerks to cab drivers and university teachers discuss politics and sometimes to avoid these ongoing discussions he had to say that he is Canadian.
Of disputable points in this paper is that our young population provides us with a more knowledgeable and aware society. This is despite the fact that our people cannot access to Information easily and their passion and eager to know better is not responded properly. That our young educated people encounter various social problems like unemployment and a sick economy and the fact that they still crave for finding the truth is a crucial point to be considered. Lack of public sphere causes debates from the price of meat to presidential election in US to our taxis. I do not agree with those who think that US election is not our business. As Slavoj Žižek reflected in his recent interview, US election is less related to his own citizens, because it affects the lives of the rest of the world more than those of Americans. The point here is that when Iranians discuss everything and are eager to know better and truer they don’t access enough information. The question is that do we eager people access to enough resources? Are we provided with the ways in which we can know better?
The last point is that 75000 weblogs shows that Iranian people are after a way to contact with outside world. But who are outsiders or better to say “others”? There are 70 million of us in the world as Iranians while only 18 million of us access Internet and we still write in the third major language of blogging. Doesn’t that mean that we are still passionate to contact each other as Iranians, ‘ourselves’? Haven’t we looked for a space to be in contact with ourselves? Isn’t the ‘others’ first of all ‘us’ here? It seems that we found weblogs as a suitable public sphere to avoid talking politics and all other things just in cabs. What Habermas has found as public sphere in cafes in 19th and 20th century in Europe has spread to our weblogs to chit chat us!!
Reference:
1 comment:
interesting :) I had no idea farsi is the third blogging language
Post a Comment