Saturday, December 13, 2008
اول بنویس بعد بخوان
Friday, November 7, 2008
Once یک بار
فیلم "یک بار" جایزه بهترین موزیک زنده را در اسکار 2007 گرفت و موزیک فیلم جوایز متعددی از جمله جایزه آکادمی موزیک آمریکا (گرمی اوارد) را از آن خود کرده
**John Carney
***Glen Hansard
****Marketa Irglova
Wednesday, November 5, 2008
چند درصد از مردم می خواهند آمریکایی شوند؟
این نظرسنجی در کشورهای روسیه ، آمریکا، برزیل، استرالیا، کانادا، آلمان، فرانسه ، انگلیس، آفریقای جنوبی، تایوان، هلند، مکزیک، لهستان و هند انجام شده. طبق این نظرسنجی درحالیکه فقط 36 درصد از آمریکاییان فکر می کردند اوباما رییس جمهور خواهد شد92 درصد از مردم هلند بیشترین شانس ریاست جمهوری را برای باراک اوباما می دیدند.
وقتی از مردم درباره نظرشان درمورد کشور آمریکا پرسیده شد روسها کمترین دفاع را از آمریکا نشان دادند (5 درصد) و هندی ها بعد از آمریکا بزرگترین مدافعان آمریکا بودند (31 درصد). 77 درصد مردم آمریکا مدافع کشورشان هستند و 2 درصدشان کاملا ضد آمریکا واکنش می دهند. نکته جالب توجه اینکه در بین ملتهای نظرسنجی شده کاناداییها بیشتر از باقی مردم ضد سیاستهای آمریکا هستند (19 درصد).
در بین دیگر سؤالاتی که در این نظرسنجی مطرح شده میزان نگرانی مردم دنیا نسبت به برخی موضوعات حساس در دنیاست. مثلا وقتی درباره نگرانی از جنگ عراق پرسیده شده 16 درصد از آمریکاییان از خود نگرانی نشان داده اند درحالیکه مردم تایوان و فرانسه تنها 1 درصد از نگرانی خود را شامل حال جنگ عراق کردند. طبیعی است فاکتور اصلی تعیین کننده نگرانی مردم از جنگ عراق به میزان مشارکت کشورشان در این جنگ وابسته است. همچنین آمریکاییان و مردم انگلیس بیشتر از باقی مردم دنیا نگران مسئله تروریسم هستند ولی این مشکل در نظر مردم تایوان و برزیل تنها به اندازه 2 درصد اهمیت دارد. با توجه به وابستگی شدید تایوان به اقتصاد بین المللی و تولیدات طبیعی، تایوانی ها بیشترین نگرانی را درباره اقتصاد جهانی (36 درصد) و محیط زیست (45 درصد) داشتند. این در حالیست که آلمانی ها به عنوان یکی از صنعتی ترین کشورهای دنیا با فقط 7 درصد کمترین نگرانی را درباره اقتصاد دارند و هندی ها هم کمترین دغدغه را درباره محیط زیست نشان دادند (9 درصد). مردم آفریقای جنوبی بیشترین نگرانی را درمیان دیگر کشورها در زمینه حقوق بشر دارند و به واسطه شرایط اجتماعیشان 24 درصد از نگرانیهایشان در این باره است. در حالیکه تایوانی ها تنها 3 درصد از دغدغه شان متوجه حقوق بشر است. یکی از گزینه ها هم "نمی دانم" بود که هندیها 13 درصد و آمریکایی ها 11 درصد را به آن تعلق دادند.
آخرین بخش این نظرسنجی مربوط به تمایل مردم دنیا به مهاجرت به آمریکا بود. در بین مردم دنیا هندی ها با 73 درصد بیشترین تمایل را به زندگی در آمریکا دارند و روسها با تنها 16 درصد کمترین رغبت را به مهاجرت به آمریکا نشان دادند. اما در این میان درصد تمایل مردم انگلیس، کانادا و استرالیا هم جالب بود. 30 درصد از انگلیسی ها، 27 درصد از کانادایی ها و 19 درصد از استرالیایی ها دوست دارند به آمریکا مهاجرت کنند
Friday, October 31, 2008
I need your immediate help به کمکتان احتیاج است
مدتیست در پی یافتن راهی برای کمک به یک دوست عزیز هستم و در این مسیر بی شک به هرگونه اطلاع جزیی و کلی شما نیاز دارم. دوستی دارم که در سن 18 سالگی در یک صانحه رانندگی قطع نخاع شده و حالا که 10 سال است با این بیماری دست و پنجه نرم می کند در پی یافتن مسیری درست برای درمان است. می دانیم که در چند کشور دنیا چنین بیمارانی را با عمل جراحی درمان کرده اند اما اطلاعاتمان کافی نیست. در همین راستا به فکر این افتادم که همینجا از همه شما درخواست کنم که اگر بیماری مشابه را می شناسید که در اثر هر گونه مداوایی بهبود یافته به ما معرفی کنید و یا اگر پزشکی را می شناسید که در این امر ممکن است بتواند کمک کند و یا مرکز درمانی ای را در کشور محل اقامتتان می شناسید که روی چنین بیمارانی کار می کنند به من اطلاع بدهید چون حتما کمک بزرگی خواهد بود
پیشاپیش از توجه و محبتتان سپاسگذاری می کنم
It's a while that I'm thinking of the best possible way to help a friend of mine who got spinal cord injury as a result of a car accident about 10 years ago. After 10 years struggling with this way of living, my friend is seeking a possible way for a healthy life. Here I thought I can share this with all of my readers and ask them to give me any possible hint that might be of any kind of help for him to get access to the right medical center. We have heard that there are some clinics around the world where they do such operations but we are not sure where exactly. I am looking for any kind of information regarding this and any small piece of help would be precious.
I am grateful for your attention beforehand
Wednesday, October 22, 2008
درباره مهاجرت به استرالیا
مدتی بود که قول داده بودم درباره مهاجرت به استرالیا بنویسم اما از آنجا که ویزاهای مهاجرتی استرالیا انواع بسیار دارند مردد بودم که کدامیک بیشتر به کارتان می آید. امروز که شرح مفصل و دقیقی از همه انواع این ویزاها را در وبلاگی دیدم به این فکر افتادم که به جای دوباره نوشتن همانها این وبلاگ را به شما معرفی کنم
لینکهای زیر هم شاید به کار آیند
محاسبه امتیازهای شما برای مهاجرت به عنوان نیروی متخصص را اینجا پیدا کنید
مدارک لازم برای مهاجرت به عنوان نیروی متخصص و شیوه اقدام را از اینجا پیدا کنید
پُستی مفصل درباره شهر سیدنی
موفق باشید
Monday, October 20, 2008
نمایشگاه "مجسمه ها کنار دریا" در سیدنی "Sculpture By The Sea"
نمایشگاه "مجسمه ها کنار دریا" از دوهفته پیش در ساحل بُندای در سیدنی آغاز شده و تا چند هفته دیگر هم برپاست. این نمایشگاه منحصر به فرد در مسیری دو کیلومتری کنار معروفترین و پرترددترین ساحل سیدنی برگزار شده و ویژگیهایی دارد که آنرا از هر نمایشگاه دیگری متمایز میکند. ایده اولیه نمایشگاه "مجسمه ها کنار دریا" دوازده سال پیش توسط دیوید هَندلی* مطرح شد و آنطور که خودش به خبرنگار روزنامه سیدنی مُرنینگ هِرالد گفته هرگز فکر نمیکرده که تا این حد پرمخاطب و مفصل از آب دربیاد. این نمایشگاه زیبا شامل صد و هفت اثر از چندین هنرمند مجسمه ساز مثل اوشیو** و بنژامین گیلبرت*** است که چندین سال است که برای این نمایشگاه خاص اثر میسازند.
مهمترین نکتهای که این نمایشگاه را از دیگران متمایز میکند قابل لمس بودن آثار به نمایش گذاشته شده است. روی اکثر مجسمه های بزرگ، که گاهی به بزرگی یک قایق هستند، پر است از بچههایی که با هیجان از سروکول آنها بالا میروند و حتی والدینشان را هم به این کار دعوت میکنند. یکی از ایدههای این نمایشگاه و خلاقانش این است که اثر هنریای که در محفظهی موزه خوابیده باشد اثری مرده است و در واقع ارتباطش را با مخاطب قطع کرده است. هنرمندان این نمایشگاه از دیدن اینکه بازدیدکنندگان، که در صفی طولانی و فشرده این مسیر طولانی و صخرهای را بالا میروند، به آثار آنان دست میکشند لذت میبرند.
خالی از لطف نیست که اینجا به آلونکی اشاره کنم که در میانهی راه با آن مواجه شدم. در کمرکش این مسیر صخرهای و در شیبی تند کسی لابلای تورفتگیهای آهکی کنار اقیانوس منزل کرده بود و آنطور که شنیدم سالهاست آنجا زندگی میکند. همسایگانش در ده قدمی منزل او خانههای میلیون دلاری دارند و او هم همانجا به صندلیش تکیه داده بود و در منظرهی اقیانوس کتابی میخواند. در نظر من او هم جزوی از آثار این نمایشگاه شده بود...
در میان آثار نمایشگاه چند اثر فراموش نشدنی وجود داشت. اول ریل قطاری بود که انتهای آن چندین متر به سمت بالا خمیده بود و به آسمان میرفت. دیگری دو موشک به شکل موشکهایی که در مدرسه با کاغذ میساختیم بود. اما این بار بسیار بزرگ و فلزی. سرِ موشکها در زمین فرو رفته بود. اثر دیگری که توجه بسیاری را به خود جلب کرده بود نهنگی آهنی بود که گیلبرت عمدا آنرا به هیبت یک هواپیمای جنگی درآورده بود تا به شکار نهنگها توسط ژاپنیها اعتراض کند.
در بین این آثار درختهای بسیاری هم بودند که ریشههای فلزی و گاه پارچه ای آنها از زیر صخرهها بیرون زده بود. از این لینک می تونین فیلم گزارشی کوتاه از این نمایشگاه کم نظیر رو تماشا کنین...
It’s about two weeks that Bondi has a unique guest. It hosts 107 masterpieces of sculptures that made the two kilometer way from Bondi to Tamarama a slow way for packed joggers. Sculpture by the sea was founded 12 years ago by David Handley and accommodated 107 works to be exhibited annually by the sea. As he has told SMH reporter “I would have needed therapy if you'd told me 12 years ago how big it was going to be”. It displays works of great artists like Benjamin Gilbert and Ushimo who has made art for Sculpture By The Sea for many years.
One of the major factors that distinguish this exhibition from others is its touchable objects. All big size sculptures give shoulders to the kids who invite even their parents to climb some of the gigantic art works. Indeed, it is one of the very ideas of this exhibition too. Its artists believe that the work of art should be touched by its audience otherwise it’s dead. They see no use for a work locked in the galley windows.
It’s not out of point to describe another unique piece of art that I observed at Bondi… it has become maybe the exhibition’s unpredictable 108th work of art. It was a guy’s house within the Bondi rocks who was neighbor to million dollar houses and had the best of serenity by the ocean. For me, it was an absolute work of art…
Among the objects of Sculpture By The Sea, some were unforgettable. First was a train rail which was limbered up to the sky… the other one was the two paper aireplanes that we used to fly at school, but this time they were huge and out of metal and their heads were in the ground. Another one, which was one of the most popular ones was a metal whale by Gilbert for showing his anti-whaling message. With a propeller extending from its water spout and wheels below its chin and tail, the whale resembles a small gunship.
There were lots of trees with metal or woolly roots out of the rocks… You can watch a video report of Sculpture By The Sea here.
-------------------------------------------------------------------
*David Handley
**Ushimo
***Benjamin Gilbert
Thursday, October 16, 2008
آیا وبلاگهای ایرانی رو به افولند؟
در این جا به این فکر افتادم که با وجود آنکه وبلاگنویسی فعال نسبت به قبل در حال افول است موجی از وبلاگنویسی های خنثی به راه افتاده که شامل انواع بسیار است. برای مثال وبلاگهای مادران جوانی که برای نوزادانشان وبلاگ درست می کنند و همه تغییرات فرزندشان را با عکسهای جدید می نویسند. جالبتر آنکه این مادران برای یکدیگر کامنت می گذارند و درباره مهدکودکها و دیگر مسائل پیرامون فرزند داری می نویسند. برخورد با این نمونه وبلاگها برایم بسیار جالب بود و به نظرم آمد تا از خوانندگانم سؤالی بپرسم و بخواهم که کمک کنند نمونه های بیشتری از انواع مختلف وبلاگها را معرفی کنند. از شما می خواهم که نمونه هایی که تا بحال دیده اید مثلا طنز، روزنوشت، سیاسی، خاطرات تحصیلی، بررسی زندگی روزمره ایرانی، و .... را که بیشتر می بینید و یا به نظرتان متفاوت یا جالب آمده معرفی کنید. البته حتما لازم نیست که نام آن وبلاگها را ذکر کنید و فقط اشاره به نوعی که شما آنرا دسته بندی کرده اید کافی خواهد بود
**We Are Iran
Monday, October 6, 2008
دانلود مقاله "نسلی فمنیست در ایران؟" از مجله راتلج
Sunday, October 5, 2008
دعوت به یک بازی جذاب
در کنار تمام کارهای روزانه، علی الخصوص در دنیای امروز که سرگرمی جزو کارهای روزانه اکثر مردم قرار گرفته -چند نفر را در روز می بینید که با موبایلهای خود مشغول بازی در تاکسی و حتی در جلسات اداری هستند- شرکت در بازیهایی که کمی فکر را بیشتر مشغول کنند و کمی هم به دیدگاههای جدیتر انسان - منظورم کمی جدیتر از بازیهای کرم و بمب و امثالهم روی گوشیهای موبایل هست- بپردازند می توانند کارکرد خوبی در زندگی روزمره داشته باشند. البته طراحی چنین بازیهایی هم کار هرکسی نیست و باید اول به طراح معتقد بود و بعد وارد بازی شد. در بین طراحان اندیشه های جدیتر روزمره، سلیقه من تا اینجا آنتی تز و توکای مقدس را بیش از دیگران می پسندد چراکه هر دو کمی فکر و خلاقیت را چاشنی بازیهایی می کنند که تقریبا همه کسانی که از فکر کردن فراری نیستند از آنها لذت می برند.
اینهمه را گفتم که شما را به بازی جدید آنتی تز دعوت کنم. در یکی از پستهایش به نقل از هگل فیلسوف آلمانی نوسته بود که "انسان مدرن به جای دعای سحرگاهی روزنامه صبح را می خواند" و از خوانندگان خواسته تا هریک جمله ای به این گفته اضافه کنند و به این ترتیب هرکس تعریفی از دیدگاه خود از انسان مدرن به دست خواهد داد.
از شما هم دعوت می کنم تا در وبلاگ آنتی تز در این بازی شرکت کنید
Thursday, October 2, 2008
فضای عمومی و اینترنت
یورگن هابرماس در اوایل دهه 1960 به بررسی مبدأ و شیوه های گسترش "سیطره عمومی" پرداخت. او این مقوله را نهادی معرفی کرد که ریشه های پیدایش آن در سالونها و قهوه خانه های اواخر قرن هفده آلمان، انگلیس و فرانسه بود. چنانکه نانسی فریزر* به بحث در این مورد پرداخته، فضای عمومی هابرماسی به مثابه تئاتری در جوامع مدرن است که مشارکت در آن تنها از طریق گفتگو امکانپذیر است. به بیان دیگر این فضا، سیطرهای است که افراد در آن تعاملی گفتگویی و استدلالی دارند. نانسی فریزر بر این نکته هم اکیدا تأکید میکند که فضای عمومی هابرماسی بازار معاملات اقتصادی و خرید و فروش نیست بلکه مکانی است برای تبادل نظر برای دسترسی به خرد و نظر عمومی که در آن باید انواع نظرها شنیده و بحث شود. چنین فضایی الزاما باید در دسترس عموم قرار گیرد و در آن باید موضوعات خاص اجتماعی دنبال شوند. چنانکه دووی** بحث میکند سیطره عمومی شامل تعاملاتی است که در طی آنها افراد باید به دنبال تعبیر وضعیت عمومی خود بوده و به این ترتیب در پی واکنشی مشترک به نیازها و علائق اجتماعیشان باشند. بنابراین فضای عمومی، سپهری تلقی می شود برای بحثهای نامحدود بر سرِ علائق و مصائب عموم مردم. این فضا باید برای همگان بطور مساوی آزاد و قابل دسترسی باشد.
در تاریخ اروپا مکانهای اجتماع عموم ، که در دسترس اکثریت مردم قرار داشت، امکان بحث و گفتگوهای اغلب انتقادی را برای شهروندان محیا می کرد و به آنان این فرصت را می داد تا از طریق گفتگو و مشورت در پیشبرد و دستیابی به منافع عمومی فعالیت کنند. بحثهایی که در این مجامع مطرح می شد عبارت بودند از تجارب اجتماعی، بررسی عملکرد دولت و امثالهم که از طریق رسانه های نوشتاری در دسترس همگان قرار می گرفت. با این حال، نفوذ نیروهای بازار در حوزه گفتمان همگانی، شبکه ارتباطات عمومی را به کنشهای فردی منحصر کرد و فضای عمومی به واسطه رسانه های فراگیر به سیطره مصرف فرهنگ تغییر شکل داد. در نتیجه وجود فضای عمومی به امری ظاهری بدل گشت و جزئی از کالاهای بازار شد که توسط سلائق فردی کنترل میشد و در خدمت همان سلائق نیز کار می کرد.
در قرن حاضر، اینترنت در قامت یک تحول رسانه ای به عنوان یک پروژه خدمات عمومی وارد این عرصه شد. تغییر شکل اینترنت از حوزه عمومی به مجموعه ای از تجمعات خصوصی آنلاین، تکرار همان تجربه قبل بود در فضای سایبر. در هر دو مورد، اینترنت و رسانه های نوشتاری، نمای بیرونی این اتفاقات پرده ای را می پوشاند بر روی عملکردِ حقیقی که در پس این نوع فضای عمومی وجود دارد. شرکتها و تشکلات خصوصی هوشمندانه نتیجه گرفتند که با استفاده از تصویری خام از حس اجتماع در اینترنت می توانند به سودآوری بیشتر خود کمک کنند. آنها با تغییر شکل فضای خصوصی اینترنت به فضایی برای تجمع توانستند مصرف شخصی از این فضا را ترغیب کنند و در حقیقت کاربران شخصی اینترنت را با نوعی سیطره عمومی اینترنتی آشنا کردند. نتیجه این اقدام ظهور قلمرویی است که به نظر از طرفی روز به روز "عمومی تر" و از طرف دیگر هر چه بیشتر "خصوصی و تجاری" می گردد.
حال باید پرسید که؛ آیا فضای اینترنت گستره مناسبی برای بحث و گفتگو درباره مسائل اجتماعی است؟ آیا اینترنت و مجامع اینترنتی در پیشبرد مؤثر امور به نفع عموم کمکی می کنند؟ آیا مجموعه ای از سایتها، و بطور خاص وبلاگها، می توانند فضای مناسبی برای تحقق سیطره عمومی هابرماسی باشند؟ در این مورد از طرف کارشناسان و محققان رسانهها و علوم اجتماعی بحثهای فراوانی شده است. عده کثیری معتقدند که اینترنت و فضای سایبر فضای مناسبی برای تبادل نظر بصورت آزاد و برابر در اختیار عموم میگذارد و عدهای هم با این دلایل مخالفت دارند. این که اینترنت در حال حاضر بخش وسیعی از نظرات عموم را در حوزههای مختلف پوشش میدهد امری انکارناپذیر است اما قطعا، چون همه رسانه های دیگر، نقصهایی هم در برآورده کردن فضای عمومی هابرماسی بر آن وارد است.
برای روشنتر شدن این موضوع به پنج مورد از خصوصیات فضای عمومی اشاره می کنم و به بررسی امکان تحقق آنها را در فضای سایبر می پردازم.
1- اولین و شاید مهمترین خصوصیت فضای عمومی استقلال است. به این معنی که شهروندان باید به عنوان اعضای حقیقی و بدون وابستگی به ارگانهای اقتصادی خاص و یا با ملاحضات سیاسی و حکومتی در بحثها شرکت کنند.
2- دومین شرط شرکت در فضای عمومی هابرماسی صدق گفتار است. به بیان دیگر بحثهای شرکت کنندگان در چنین مجامعی میبایست معتبر و مستدل باشد.
3- شرط دیگر انعطاف پذیری شرکت کنندگان است. یعنی افراد باید در برابر نقد و نظر دیگران متحمل و نقد پذیر باشند و عقلانیت آنها در برابر مسائل مختلف اجتماعی بر احساسات و تعصبات آنان چیره گردد.
4- مشارکت و پیگیری بحثهای مطرح شده نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. به این جهت که تأثیرگذاری و نتیجه بخشی گفتگو به تداوم و پایداری شرکت کنندگان در چنین محافلی نیازمند است.
5- آخرین مورد و یکی از مهمترین نکات، اصل برابری و گشوده بودن چنین محافلی بر روی عموم است. یعنی هر کسی باید بتواند صدای خود را در رابطه با مسائل خاص به گوش باقی عموم برساند.
حال سؤال این است که اینترنت و مشارکتهای اینترنتی – چَت رومها، وبلاگها و وب سایتها- تا چه حد میتواند پاسخگوی نیازهای فضای عمومی از نگاه هابرماس باشد. بگذارید از اولین مورد شروع کنیم، استقلال و عدم وابستگیهای اقتصادی و سیاسی. در حالی که بسیاری از محافل بحث و گفتگو در مکانهایی با مدیریتِ احزاب خاص با ایدهها و جهتگیریهای خاص مربوط به هوادارن خود برگزار می شود، شاید بتوان گفت که فضای سایبر این امکان را در اختیار شرکت کنندگان قرار میدهد تا فارغ از تعلقات اقتصادی و سیاسی خود آزادانه در چنین بحثهایی فعال باشند.
در دسترس بودن منابع اطلاعاتی موثق در فضای نامحدود اینترنت از خصوصیاتی است که به تحقق آنچه هابرماس صدقِ گفتار مینامد کمک میکند. به این ترتیب شرکت کنندگان آگاهند که مخاطبان و دیگر شرکت کنندگان این بحثها امکان پیگیری صحت ادعای آنان را در اختیار دارند. بنابراین، صدق گفتار در بحثهای اینترنتی امکان تحقق بالایی دارد.
از آنجا که اکثر بحثها در فضای سایبر بصورت نوشتاری پیگیری میشود، بحث کنندگان فرصت بیشتری برای ابراز عقیده دقیق خود دارند. این بخش به عوامل زیادی اشاره دارد. یکی از این عوامل عدم رویارویی فیزیکی شرکت کنندگان در این فضاست. به این معنا که چون افراد صدای یکدیگر را به شکل رو در رو نمیشنوند و همچنین حرکات بدن افراد مقابل را نمیبینند با تعصب و احساس کمتری درباره مسائل مطرح شده بحث می کنند. حتی در جایی که افراد قادر به دیدن یکدیگر و یا شنیدن صدا از طریق واسطههای الکترونیکی باشند از لحاظ روانی در کنترل احساسات خود تواناتر هستند. از طرف دیگر خودِ عمل تایپ کردن نظرات با فاصله زمانی که در بر دارد عامل مهمی در جلوگیری از شتابزدگی افراد در پاسخگویی به نقد و نظر دیگران است. حتی در بسیاری موارد مانند بحثهایی که در وبلاگها و وبسایتها پیگیری میشود افراد فرصت بیشتری برای پاسخگویی به نظرات دیگران دارند و این خود عامل مهمی است که ارزش چنین گفتگوهایی را چند برابر میسازد. یکی از کاربردهای فوقالعاده اینترنت در اینجا عدالتی است که در منعکس کردن صدای همگان ایجاد می شود. در این مورد خاص نظر بر شرکت کنندگانی است که از قوای بیانی مناسب – مثلا از لحاظ فیزیکی- برای ابراز عقاید خود برخوردار نیستند.
مورد دیگر مربوط به پیگیری و مشارکت در بحثهاست. پرواضح است که بسیاری از آنان که مایلند در مجامع و محافل و گفتگوها شرکت کنند به دلیل محدودیتهای زمانی و مکانی این فرصتها را از دست میدهند. حال آنکه فضای سایبر بصورت شبانه روزی و بدون محدودیت مکانی در اختیار کاربران قرار دارد و افراد از اقصی نقاط دنیا و هر زمان که برایشان مناسبتر باشد میتوانند در بحثها و محافل مشارکتی فعال داشته باشند.
آخرین شرط یاد شده برابری و دسترسی عمومی است. این خصوصیت نیز مانند مورد قبلی در فضای اینترنت قابلیت دسترسی شرکت کنندگان را تقویت میکند. در فضای سایبر افراد فارغ از تعلقات سیاسی و مذهبی و با هر نوع اعتقاد و یا سطح اجتماعی قادرند تا در محافل مورد علاقهشان شرکت کنند و صدایی داشته باشند. این مورد بخصوص در باره کسانی که محدودیتهای خاص فیزیکی و یا روحی دارند صادق است. علاوه بر این امکان نوشتن و ابراز عقاید و انتقادات بصورت ناشناس یکی از امکاناتی است که به افراد اجازه میدهد تا آزادانهتر به ابراز نظرات و به اشتراک گذاشتن دیدگاههای خود بپردازند.
مسلما در همه این مواردی که ذکر شد مثالهای نقضی هم امکان پذیر است اما آنچه در اینجا قابل بحث است امکان کمنظیری است که فضای سایبر برای مشارکت آراء عموم در اختیار کاربران اینترنت میگذارد.
*Nancy Fraser
**Dewey
منابع
Calhoun, Craig (1992).Habermas and the Public Sphere. The MIT Press: Cambridge.
Dewey, John (1946). The Public and its Problems. Gateway books: MA.
Fraser, N. (1995). "Politics, Culture, and the Public Sphere: Toward a Post- modern Conception", in L. Nicholson and S. Seidman (Eds.), Social Postmodernism: Beyond Identity Politics. Cambridge University Press: Cambridge.
Habermas, J. (1989). The Structural Transformation of the Public Sphere: An Inquiry into a Category of Bourgeois Society. The MIT Press: MA.
Sunday, September 28, 2008
IELTS Preparation Help
Wednesday, September 24, 2008
Biennal of Sydney "انقلابِ نمایشگاهی"
آثار کاتلان بسیارند و در بین آنها اثر چشمگیر دیگری هم در موزه لندن به نمایش گذاشته شده که موش خرمای نحیف مرده ای را نشان می دهد که پشت میز کوچکی نشسته و اسلحه کوچکی در کنارش افتاده که به معنای خودکشی حیوان مظلوم است و نشان از اسارت این موجودات بی دفاع در برابر آزارهای انسانی دارد
Reference: Official website of MCA
Antony Lowenstein's Book Launch آنتونی لونستاین و ایران
امروز نوبت نشست درباره کتاب آنتونی لونستاین که در چند پست قبلی درباره اش توضیح دادم بود. نویسنده و روزنامه نگار جوان، پرشور، و خوشرویی که تقریبا با اکثر دانشجویانی که به حوزه علاقمندند رابطه ای دوستانه دارد. کتاب اولش بسیار مورد توجه کارشناسان قرار گرفته و با این همه در نشست دومین کتابش تنها چیزی که در برخوردش پیدا نمیشد رد غرور بیجا بود. یکی از کتابفروشیهای معروف سیدنی در حوزه علوم انسانی و هنر کتابفروشی "گلیب"* در نزدیکی دانشگاه سیدنی هست. گلیب برای همه علاقمندان علوم انسانی در سیدنی محلی دوست داشتنی و پر هیجان هست که تقریبا هفتهای چند نشست برگزار میکند و بسیاری پای ثابت این نشستها هستند. دیدار و بحث با آنتونی هم در همانجا بود و به همین دلیل از هفته گذشته در شوق این بعدازظهر بودم. با دو نفر از دوستان نیم ساعت زودتر به کتابفروشی رفتیم و با برخی از حضار دیگر هم آشنا شدیم تا اینکه آنتونی آمد و با چند نفر خوش و بش کرد. من هم خودم را از میان جمع به او رساندم و خودم را معرفی کردم. بسیار گرم و صمیمی برخورد کرد و از اینکه در این جلسه شرکت کرده بودم تشکر کرد. بیشتر از آنکه به واسطه ایمیلهای پیاپی نسبت به او احساس صمیمیت کنم از اینکه میدانست من ایرانی هستم احساس خوبی داشتم و بی صبرانه منتظر بودم حرفهای او و سؤالات دیگران را درباره ایران بشنوم. تقریبا هر سؤالی که از او میشد یا به ایران مربوط بود و یا خود او اصرار داشت که درباره ایران هم حرف بزند.
اولین سؤال این بود که در بین این 6 کشوری که رفتید کدامیک برای شما جذابیت بیشتری داشت؟ و آنتونی بیدرنگ جواب داد: "همانطور که مشخص هست جذابترین کشور برای من ایران بود". این جمله برایم خیلی دوست داشتنی بود و دیگرانی که میدانستند من تنها ایرانی جمع بودم با لبخندی خوشایند به من نگاهی می کردند. در ادامه به چند نکته مهم اشاره شد که به نظرم آمد برای بسیاری از شما احتمالن جالب باشد.
اول اینکه از آنتونی درباره نحوه ارتباطش با مردم ایران پیش از رفتن به ایران پرسیده شد. او گفت که از طریق وبلاگها و وبلاگنویسان با ایرانیان آشنا شده و به واسطه آنچه که خودش "حس تعلق جمعی" در فضای اینترنت و بطور خاص وبلاگها مینامید موفق شده بود که با ایرانیان مقیم ایران رابطه دوستانه برقرار کند و آنها را در جریان رفتنش به ایران قرار دهد. اینجا به نکته جالبی هم اشاره کرد که برای من عادی و برای باقی حضار شگفت آور بود. گفت که وقتی به تهران رسیدم و از هتل برای اولین ملاقاتم با بلاگر جوانی رفتم به نظرم آمد که او بسیار آشفته است و رنگش پریده. وقتی علت را جویا شدم گفت که به سایت من سر زده و دیده که من درباره اسرائیل هم چیزهایی نوشتم و این مسئله جوان ایرانی را نگران کرده. بلاگر جوان ترسیده بود که متهم به ارتباط با عوامل اسرائیلی گردد و نگران آن بوده که نتواند برای ادامه تحصیل از ایران خارج شود. از طرفی خود آنتونی هم از بابتی معذب بوده اما با اینهمه از همان روزهای اول نسبت به اقامتش در ایران و ملاقاتهایش احساس آرامش کرده بود و به گفته خودش در خیابانهای تهران بسیار راه رفته بود و قسمتهای مختلف شهر را دیده بود و از ایرانیان بسیار خوشش آمده بود.
نکته دیگری که آنتونی اشاره کرد مقایسه ای بود بین فضای اجتماعی تهران و جده. او بلافاصله بعد از بازدیدش از تهران به جده رفته بود و در این مقایسه تهران را به آرمانشهری تشبیه می کرد که مردمی پویا و اهل فکر دارد در حالیکه در عربستان چنین جامعهای را ندیده بود. برای مثال وضعیت زنان را در جامعه عربستان با ایران مقایسه کرد و گفت که تقریبا ورود یک مرد به جامعه زنان عربستان محال است در صورتیکه زنان ایرانی در جامعه بسیار فعالند. برای مثال او در تهران با بسیاری از زنان فعال در حوزه حقوق زنان دیدار کرده بود و آنان را انسانهایی آزاده و پرتوان ارزیابی میکرد و از این جهت زنان مصر و ایران را با یکدیگر قابل مقایسه میدانست.
مورد دیگر شکاف بین حوزه خصوصی و عمومی در ایران بود. با آنکه این شکاف را در همه جای دنیا در مصادیق مختلف میتوان پیدا کرد اما مورد ایران کمی متفاوت به نظرش رسیده بود. اینجا آنتونی از نحوه رفتار ایرانیان در فضای عمومی مثال آورد که کمابیش با مصادیق اسلام از نوع ایرانیِ آن مطابقت می کند. حال آنکه در مهمانی های خصوصی داستان کاملا متفاوت است و جوانان پشت درِ بسته خانههای خود با معیارهایی کاملا مدرن و غربی زندگی می کنند. در اینجا به یاد کتاب دَنی پاستل** افتادم که در مقالات و کتابهایش درباره ایران همیشه به این نکته اصرار دارد که مردم ایران مردمی هستند که هابرماس، آرنت، آیزیا برلین، نِگری و کولاکوفسکی می خوانند درحالیکه بسیاری از مردم در غرب با این متفکران آشنا نیستند و ادبیات غرب را نمی شناسند. البته پاستل از این اشاره نظر به بررسی نیازهای سیاسی و اجتماعی ایرانیان و تعابیر فرهنگی و زبانی خاص خودشان از ادبیات غرب دارد و برای همین بسیار شیفته کتاب "لولیتاخوانی در تهران" است.
از پی همه این داستانها به این نکته فکر می کنم که تابحال با کسی برخورد نکردم در استرالیا که مشتاق دیدن ایران نباشد و از ایران نداند. البته این را به همه جامعه استرالیا نمیتوانم تعمیم دهم چون من بیش از هر چیز با قشر دانشگاهی سر و کار داشتهام. اما در این فکرم که توهم تاریخی ایرانیان از امپراطوری ایران در دید مردم دنیا رنگ باخته و این روزها بیش از آنکه کسی در تب و تاب دیدن پاسارگاد و سی و سه پل باشد انگار مشتاق دیدن جوانان ایرانی و نحوه زندگی آنهاست.
Today was Antony Lowenstein’s “Blogging Revolution” book launch. I wrote about his book in my previous posts. He is a young, passionate and affable journalist and writer known to most of those who are interested in humanities and communication in Sydney. His first book has received a great attention and yet there was no trace of pomp in his behaviour.
Gleebooks is one of well known book stores, specifically in humanities, in Sydney close to Sydney University. It’s a very pleasant place for all those who love arts and humanities that hold book launches few times a week. I was excited from two weeks ago for this night so organised to go there with a friend 30 minutes in advance. When he came in he talked to some known faces and I propelled myself through the crowd and introduced myself. He welcomed me and appreciated the crowd. From the first second I felt a kind of sincerity to him, not because of frequent emails we exchanged before, but most of all because he knew where I was from, he knew where Iran is and it gave me a good feeling. I couldn’t wait to hear the questions he would receive about Iran. Many of the questions were somehow related to Iran or he was interested to bring more examples of Iran.
The first question from him was about the most interesting country he visited in Middle East and his reply was Iran. I loved this answer and the others who knew I was Iranian looked at me with a nice smile confirming his reply.
Further, he pointed to some very interesting points about his experience during this long journey that I thought you might be interested to know.
First of all he was questioned about the way he made this relationship to Iranians to be able to go there for his research. His reply was that he went there as a tourist rather than a journalist and that he became friend to some bloggers in advance. “The sense of community” gave the bloggers this safety to help others who are interested in this sphere. Here he pointed to another interesting story he faced with at the beginning of his trip to Tehran. It was about the first guy he has met in Tehran who has realised that Antony has a book called “My question of Israel” and this has scared him of his future and his plans for studying overseas. It was some kind of shocking for Gleebooks guests and, as you can guess, very normal to me. I knew what he was talking about ... . He also said that he was a bit concerned at the beginning about the bloggers he was meeting after what happened to the blogger who has met with a ABC journalist in Tehran. But, after all, I am so happy to say that he liked Iran and has found many interesting things within Iranian society. He has walked in streets a lot and observed the treatment of trendy women who has a hair out of their scarves as well as the relationships of ordinary people. In his first email to me he said that “for me, Iran was unlike anything other country I've ever visited, fascinating, repressive, diverse ...”.
Another point he mentioned was the difference of Saudi Arabia and Iran that he realised at the very first day he was arrived in Jeddah. He said that he went to Jeddah right after his visit to Tehran and thought of Tehran some sort of what Giddens calls Utopia. Iranian society seemed to him as a dynamic society not comparable to Saudi Arabia where, for example, penetrating to women’s community as a male journalist is somehow impossible. He has met with active and journalist women in Iran and compared this to Egypt where has similar women activists.
Of other points he discussed in this meeting was the clash he has observed between Iranian public and private. He brought examples of Iranians behaviour outdoor, which was somehow in accordance with Iranian version of Islamic behaviour, and Iranians private behaviour, where they hold parties, etc. And live with many Western criteria very different from the way they behave in public. Here it reminded me of Danny Postel’s book. In most of his books and articles about Iran, Postel insists that Iranians are a people who read Habermas, Arendt, Berlin, Negri, and Kolakofsky while many Westerners don’t know these thinkers or they are not familiar with Western literature. Albeit, his mention to these points is not to blame people live in the West, but he examines the needs of a people like Iranians for such texts and their interpretation of such thinkers. That’s why he is a fan of Azar Nafisi’s “Reading Lolita in Tehran”.
All these stories made me think of an interesting issue; that I haven’t talked to an Australian who didn’t know where Iran is and didn’t like to visit Iran some day. Of course, I don’ generalise this for most of those with whom I talk are academics or students. But, I am thinking that the great Persian Empire is getting pale for many people and people like to see Iranian society and the ways Iranians live their lives rather than visiting Pasargad and Perspolis.
----------------------------------------------------------------------
*Glebe- "Gleebooks"
**Danny Postel
Sunday, September 21, 2008
بورس تحصیلی
Thursday, September 18, 2008
پذیرش و ویزای تحصیلی از استرالیا
-سیستم دانشگاهی استرالیا انگلیسی است و بنابراین با سیستم آمریکایی رایج در آمریکا و کانادا متفاوت است. استرالیا بعد از آمریکا دومین رتبه را در جذب دانشجویان خارجی دارد. در استرالیا، به غیر از رشته های خاصی مثل آی تی و چند رشته دیگر، فوق لیسانس یک ساله است و سه شکل متفاوت دارد که بعدا درباره آنها مفصلتر توضیح میدهم.
-ترمهای تحصیلی دانشگاهها در استرالیا به ترتیب مارچ (ترم پائیز) و جولای (ترم بهار) هستند
-تعداد دانشگاههای استرالیا بسیار زیاد است و این باعث سردرگمی بسیاری در انتخاب بهترین گزینه می شود. در استرالیا گروهی به نام گروه هشت وجود دارد که متشکل از 8 دانشگاه برتر این کشور است که در رده بندیهای علمی دنیا جایگاه خوبی دارند. مسلما شرایط پذیرش این هشت دانشگاه از باقی دانشگاهها سختتر است ولی این به این معنا نیست که الزاما دانشگاههای دیگر راحت پذیرش می دهند و یا جایگاه خوبی ندارند. مثلا دانشگاه یو تی اِس که جزو گروه 8 نیست در رشته آی تی بالاترین رتبه را دارد و به مراتب جایگاه بهتری از دیگر دانشگاهها دارد. هشت دانشگاه برتر استرالیا عبارتند از دانشگاه اِی اِن یو (دانشگاه ملی استرالیا)، دانشگاه سیدنی، دانشگاه ملبورن، دانشگاه نیو ساوت ویلز، دانشگاه آدلاید، دانشگاه کوئینزلند، دانشگاه وِستِرن استرالیا و دانشگاه مُوناش
زبان انگلیسی
همه دانشگاههای معتبر در استرالیا برای پذیرش آیلتس آکادمیک با معدل کل 6.5 نیاز دارند و هیچیک از مواد امتحانی نباید زیر 6 باشند. برای برخی رشته ها از قبیل معماری و یا روزنامه نگاری آیلتس 7 نیاز هست. من استاندارد کلی دانشگاهها را می گویم و قطعا ممکن هست دانشگاهی هم پیدا کنید که سطح پایینتری نیاز داشته باشند ولی مطمئنا چنین دانشگاههایی از رده علمی مناسبی برخوردار نیستند
-اگر نمره زبان از حد مورد نیاز دانشگاه کمتر باشد (در حدود نیم تا یک نمره)، در صورتیکه باقی مدارک آکادمیک مثل ریز نمرات و احتمالا طرح پایان نامه و غیره قابل قبول باشند، دانشگاه نوعی پذیرش مشروط صادر می کند که شرط آن برآورده کردن نیاز زبان تا پیش از شروع ترم دانشگاهیست. به این معنی که دانشجو ویزای دانشجویی می گیرد به استرالیا می آید اما تا وقتی نمره لازم زبان را نیاورد اجازه تحصیل ندارد. در این موارد دانشگاهها به چنین دانشجویانی پیشنهاد می کند که در کلاسهای زبان دانشگاه ثبت نام کنند و دوره زبان آکادمیک بگذرانند. این کار به آنها امکان می دهد که نه تنها شانس بیشتری در امتحان آیلتس بعدی داشته باشند بلکه می توانند در امتحان زبان داخلی خود دانشگاه هم شرکت کنند
-چند نکته: 1- کلاسهای زبان آکادمیک در اینجا بسیار گرانند و کلاسهای زبان مثلا در دانشگاه سیدنی هفته ای 385 دلار هزینه دارند. 2- برای گرفتن ویزای دانشجویی از سفارت استرالیا، همه به آیلتس جنرال با معدل 6 نیاز دارند. بنابراین مثلا اگر از دانشگاهی با آیلتس 5 پذیرش گرفتید بدانید که سفارت از شما آیلتس 6 می خواهد.
مدارک لازم برای پذیرش در سطح لیسانس
زبان انگلیسی به شرح بالا
-ریز نمرات دوره پیش دانشگاهی. معدل مورد نیاز بستگی به دانشگاهی که از آن پذیرش می خواهید دارد. دانشگاههای گروه هشت معدل 15 به بالا نیاز دارند
دوره آنِرز** چیست؟
دوره لیسانس در استرالیا سه ساله است و دانشجویان با گذراندن 144 واحد درسی در سه سال لیسانس می گیرند. اگر دانشجویی مایل به ادامه تحصیل تا سطح دکترا باشد و معدل سه سال لسیانس او بالاتر از 65 درصد باشد قادر خواهد بود در دوره آنِرز ثبت نام کند. دانشجویانی که آنِرز می خوانند معمولا جزو دانشجویان برجسته هستند و به همین دلیل آنِرز خواندن پرستیژ اجتماعی بالاتری دارد. در دوره آنِرز دانشجویان 4 درس (24 واحد) می گذرانند و یک پایان نامه 15000 لغتی می نویسند (که البته بنا به رشته های مختلف می تواند متفاوت باشد). دانشجویانی که نمرات درسی آنها در دوره آنِرز بالا باشد و تز آنها رتبه ممتاز بگیرد می توانند مستقیما در دوره دکترا پذیرش شوند
بسیاری از دانشجویان خارجی که لیسانس دارند به جای فوق لیسانس جذب آنِرز می شوند و بعد از آن به دوره دکترا می روند و این تنها به خاطر موقعیت اجتماعی خوب آنِرز است
دوره فوق لیسانس در استرالیا به سه شکل قابل گذراندن است
1-فقط با گذراندن واحدهای درسی: در این مدل دانشجویان 8 درس (48 واحد) را در طول یکسال می گذرانند و با موفقیت در امتحانات فارغ التحصیل می شوند. تنها ایراد این نوع آن است که با این نوع فوق لیسانس قادر نخواهید بود مستقیما برای دوره دکتری اقدام کنید چون یکی از موارد نیاز برای پذیرش دوره دکترا نشان دادن تز فوق لیسانس یا آنِرز است
2-واحد همراه با تز: در این مدل دانشجویان 4 (24 واحد) درس می گذرانند و یک تز کوتاه* در حد 22000 لغت می نویسند3-فوق لیسانس از طریق نوشتن تز: در این مدل دانشجویان ملزم به گذراندن واحد درسی نیستند (اگرچه در صورت تمایل و موافقت استاد راهنما برای کمک به موضوع تحقیقشان می توانند حد اکثر دو درس بگذرانند و در عوض برای هر درس 3000 لغت از حجم پایان نامه شان کم می شود). دانشجو موظف است ظرف مدت یکسال روی موضوعی که از قبل انتخاب کرده و توسط دانشکده تایید شده تحقیق و نتیجه آنرا در غالب پایان نامه ای 35000 لغتی تحویل دهد
پذیرش در فوق لیسانس بنا به نوع آن متفاوت است
مدارک لازم برای گرفتن پذیرش در دو نوع اول عبارتند از
ریز نمرات و مدرک دوره لیسانس
برای ویزا پشتیبانی مالی: یعنی یکی از بستگان یا خودتان باید حساب بانکی معرفی کنید که در آن برای خودتان 35000 دلار استرالیا (در حدود 30 میلیون تومان) و به ازای هر نفر همراه ماهیانه 1000 دلار پول داشته باشد. موجودی این حساب در طول سه ماه قبل از اقدام شما برای ویزا نباید کمتر از این مبلغ باشد. نکته مهم این هست که افراد متعدد می توانند شما را پشتیبانی کنند. یعنی مثلا مقداری از این پول می تواند توسط یکی از اقوام و قسمتی دیگر از آن توسط خویشاوندی دیگر تأمین شود. در هر حال جدا از آنکه مدرک دال بر وجود حساب فوق الذکر باید فرد یا افراد صاحب حساب در یک دفترخانه رسمی نامه ای امضا کنند و در آن ذکر کنند که هزینه تحصیل شما و همراهانتان را تأمین می کنند
ریز نمرات و مدرک دوره لیسانس همراه با دو معرفی نامه از دو نفر از اساتید دوره لیسانس که توانایی دانشجو را در انجام تحقیق علمی تایید کند
طرح پایان نامه برای دوره فوق لیسانس: این طرح 500-1000 لغت است و در واقع استدلال شما برای تمایل به گذراندن این دوره با موضوع مورد نظرتان است. البته واضح است که موضوع پایان نامه قابل تغییر خواهد بود. در این طرح لازمست که دانشجو نشان دهد که موضوع پیشنهادی او مهم، جالب و صاحب ارزش تحقیی است. باید منابع احتمالی مورد نظر، سؤال مشخص این تحقیق و
مدارک لازم برای پذیرش در سطح دکترا
ریز نمرات و مدرک فوق لیسانس یا آنِرز
معرفی نامه از دو نفر از اساتید دوره لیسانس و یا استاد راهنما
-طرح پایان نامه برای دوره دکترا – این طرح 1500 -2000 لغت است و در واقع استدلال شما برای تمایل به گذراندن این دوره با موضوع مورد نظرتان است. البته واضح است که موضوع پایان نامه قابل تغییر خواهد بود. در این طرح لازمست که دانشجو نشان دهد که موضوع پیشنهادی او مهم، جالب و صاحب ارزش تحقیی است. باید منابع احتمالی مورد نظر، سؤال مشخص این تحقیق، تئوریهای احتمالی و یا پیش فرضهای این تحقیق در طرح معلوم شده باشند -برای ویزا پشتیبانی مالی: یعنی یکی از بستگان یا خودتان باید حساب بانکی معرفی کنید که در آن برای خودتان 35000 دلار استرالیا (در حدود 30 میلیون تومان) و به ازای هر نفر همراه ماهیانه 1000 دلار پول داشته باشد. تفاوت پشتیبانی از دانشجویی که این نوع فوق لیسانس را می گذراند با بقیه مدلها در این است که نیازی به نشان دادن موجودی حساب در طول سه ماه گذشته نیست و تنها نشان دادن این مبلغ در حساب بانکی و برای یک روز هم کفایت می کند
نکات مهم برای دانشجویان
اجازه کار دانشجو
همه دانشجویان سطح لیسانس و فوق لیسانس از نوع اول و دوم و همراهانشان ( شامل همسر و فرزندان) می توانند در طول ترم تحصیلی هفته ای 20 ساعت و در طی تعطیلات ترم 40 ساعت در هفته کار کنند. دانشجویان دوره فوق لیسانس از نوع سوم و دکترا در طول ترم هفته ای 20 ساعت، در تعطیلات ترم 40 ساعت و همراهان آنها در تمام طول سال بصورت تمام وقت، یعنی 40 ساعت در هفته، اجازه کار دارند
هزینه های دانشجو
-هزینه دانشگاه بنا به رشته و مقطع بین ترمی 8000-12000 دلار متغیر است. البته دانشگاههای معتبر ارزانتری هم ممکن است پیدا کنید که مورد تایید وزارت علوم ایران هم هستند.
- هزینه مسکن: اکثر دانشگاهها خوابگاه دارند که البته هزینه شان بالاست. اکثر دانشجویان مجرد اتاقی را در یک خانه با چند دانشجوی دیگر شریک می شوند که هزینه ای بین هفته ای 100-170 دلار دارد. اجاره سوییت در هفته بین 180-250 دلار و برای هر اتاق خواب اضافه معمولا بین 40 تا 50 دلار به اجار هفتگی اضافه می شود-هزینه خورد و خوراک: بطور متوسط برای هر نفر در هفته 80-120 دلار باید در نظر گرفت
-هزینه رفت و آمد: بستگی به فاصله محل اقامت و دانشگاه دارد و بطور معمول در حدود روزی 5 تا 7 دلار است
دانشجویان خارجی می توانند برای اسکالرشیپ (بورسیه شدن) اقدام کنند که جزئیات آنرا در پست دیگری شرح خواهم داد-
توضیح
همه دانشجویان باید مدارک خود را به "اینترنشنال آفیس" ***دانشگاهها بفرستند. معمولا مهلت ارسال مدارک برای ترم مارچ تا اواخر ماه ژانویه و برای ترم جولای تا اواخر ماه مِی است
موفق باشید
*Dissertation
**Honours
***International office
Sunday, September 14, 2008
یک پست جالب
امروز آنتی تز پست بسیار جالبی نوشته
پستی که نه تنها جذاب و جالبه بلکه تا چند وقت می تونه موضوع بحث و فکر همه باشه... از وقتی این پست رو خوندم دارم به این معما فکر می کنم... پیشنهاد می کنم بهش نگاهی بندازین و نظرتونو بگین. مطمئنم نظرها هم خیلی جالب و هم خیلی بحث برانگیز میشن
Monday, September 8, 2008
Antony Loewenstein آنتونی لوونستاین
Antony Loewenstein, updates his weblog everyday and by the relations he has with bloggers around the world he access all first-hand news about blogging world. His weblog is a rich source for all those who are interested and follow the news and changes of the cyber world. It also contains all his interviews and articles which makes his blog a unique accessible source for researchers and fans of blogging realm.
Sunday, August 31, 2008
حرفهای ایران از ساحل خزر Iranians' sand sculptures
Monday, August 25, 2008
المپیک پکن
چین ۴۴ میلیارد دلار هزینه کرد تا پایتخت خود را به پکن امروز تبدیل کند. استادیومها ساخته شدند، سیستم حمل و نقل شهری بازسازی شد و آنچه قابل ترمیم نبود پشت بیلبردهای تبلیغاتی المپیک مخفی شد. ۱۵ هزار نفر مراسم افتتاحیه و ۷ هزار نفر اختتامیه این اتفاق تاریخی را برگزار کردند. مردم چین به آموزش انگلیسی مشغول شدند و به آنها توصیه شد که تناسب رنگها را در لباسهای خود رعایت کنند، به خارجیها زل نزنند و برخی عادات روزمره را از خود دور کنند و شأن المپیک را بدانند. در قبال هزینههای فرهنگی و اقتصادی المپیک، دولت چین مجبور به ساخت و سازهایی شد که بدون شک نیازهای پکن برای تبدیل شدن به شهری با استانداردهای بین المللی بود. در این راه بهترین معماران و طراحان دنیا با هم رقابت کردند تا نام خود را در لیست طراحان المپیک ثبت کنندالمپیک که ۸ آگوست در مراسمی بحث برانگیز آغاز شد، تابلوی بزرگی از تبادلات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را به نمایش گذاشت و در مراسمی کوتاه تاریخ چین و مبدأ اختراع کاغذ و باروت را به مردم دنیا یادآوری کرد. گویی خدایان کوه المپ در شکل خبرگزاریهای دنیا همگی آنجا جمع شده بودند تا به این جشن تقدسی چون یونان باستان ببخشند. در مراسم افتتاح، رؤسای جمهور کشورهای مختلف در کنار یکدیگر نشستند و ورزشکاران خود را تشویق کردند. در همان روزها، در حالیکه پوتین برای ورزشکاران روسی دست تکان میداد، ارتش روسیه مردم گرجستان را به توپ می بست و ورزشکاران دو کشور یکدیگر را در پکن به آغوش می کشیدند. رئیس سازمان المپیک* در مراسم اختتامیه گفت "ما قادر به درمان بیماریهای سیاسی دنیا نیستیم ولی میتوانیم پیامهای مثبتی را در عرصهٔ سیاست به نمایش بگذاریم"
مردم دنیا ۱۶ روز برای شکستهای ورزشکاران تأسف خوردند و با پیروزیهای آنها شاد شدند. برای ۱۶ روز فلسطینی و اسرائیلی با یکدیگر مهربان بودند، روس و گرجی یکدیگر را در آغوش کشیدند و آمریکایی و ایرانی دست بر گردن هم عکس یادگاری گرفتند. همه به قهرمانان ورزشی بدون در نظر گرفتن رنگ و نژاد و مذ هب آنان افتخار کردند... بیش از نیمی از مردم دنیا مایکل فِلپس* را برای ۸ مدال طلا تحسین کردند، برای رکورد زدن سریعترین مرد دنیا اوسین بُلت** شادی کردند، حتی کسانی که مخالف حقوق همجنس گرایان بودند مدال طلای شیرجه مَتیو میچمَن*** را جشن گرفتند و برای اولین مدال طلای افغانستان اشک شوق ریختندمهمترین پیام المپیک برای مردم دنیا یکی شدن و دوست داشتن بود. فقیرترین کشورها در کنار قدرتمندترینها قرار گرفتند و نبردی یکسان کردند. قهرمان اتیوپیایی همان مدال طلا یی را بر گردن انداخت که قهرمان آمریکاییاما در این میان هر روز و در هیاهوی هر مسابقه در فکر نسخه بریده بریده المپیک در ایران بودم و نمی دانستم که آیا مردم ما هم با دیگر مردم دنیا در این جشن ۱۶ روزه شرکت می کنند یا تنها بوی کباب از داخل قوطی تلویزیون به مشامشان می رسد... آیا میدانند که آنها هم به این مهمانی دعوت شده بودند یا نه
از همان لحظه شروع اختتامیه همه مردم به لندن دعوت شدند تا ۴ سال دیگر دوباره دور هم جمع شوند و رسم دوستی را به نمایش بگذارند
--------------------------------------------------------------------
Friday, August 22, 2008
زندگی تا آخرین لحظه
تازه هفته پیش بعد از مدتی احساس ضعف و مریضی متوجه شده بود که سرطان داره. بلافاصله نگران دوست نادیده ام آدریان شدم که با همین درد روزگار را سپری می کنه. وقتی سراغ وبلاگش رفتم دیدم که دوستش پست روزش رو نوشته و اعلام کرده که آدریان دیروز فوت کرد
آدریان سودبری* بیست و پنج ساله، خبرنگار و اهل لیورپول در انگلیس بود. ماه مارس سال گذشته به دلیل ضعف شدید و سرماخوردگیهای پیاپی به بیمارستانی مراجعه کرد و به او گفتند که به دلیل سرطان پیشرفته خون یک یا دو هفته بیشتر زنده نیست. از همان هفته اول به فکر راه انداختن وبلاگی درباره بیماریش میافته و به نوعی حرفه خود را ادامه می دهد. در اولین پستش در 27 مارس 2007 می نویسد "وقتی پرسیدم که اگر خودم را به بیمارستان نرسانده بودم چقدر شانس زنده ماندن داشتم به من گفتند یک یا دو هفته.... در همان لحظه صحنه های شیمی درمانی، بیمار سرطانی، و تاثیرات داروها به سراغم آمدند .... من جوان بیست و پنج ساله سالمی بودم که نه سیگار می کشیدم، نه مشروب می خوردم و تابستان گذشته هفته ای 5 کیلومتر می دویدم، شنا می کردم ، بُوکس یاد می گرفتم و فوتبال بازی می کردم و یادم نمی آید که هرگز بیماری طولانی مدت یا سابقه سرطان در خانواده داشته باشم، برایم بسیار مشکل بود که بفهمم چرا "من" به این بیماری دچار شدم... اما حالا بعد از دوهفته که شیمی درمانی را پشت سر گذاشته ام تصمیم دارم بر این وضع غلبه کنم و به زندگی عادی بازگردم ... این وبلاگ را راه انداختم چون کمتر کسی درباره سرطان چیزی می داند و از شرایط آن آگاه است". آدریان در وبلاگش با حمایتهای روحی مردم از سراسر دنیا مواجه شد و با اطلاع رسانی نسبت به وضعیت بیمار سرطانی و تاثیر پیوند مغز استخوان در بهبود بیماران سرطان خون توجه بسیاری را نسبت به این مسئله جلب کرد. به واسطه ارتباطی که از طریق وبلاگش با پزشکان، مقامات دولتی، بیماران سرطانی و مردم عادی برقرار کرد گروهی راه اندازی کرد که مردم را به اهدای مغز استخوان تشویق کند. مردم از سراسر دنیا برایش کامنت می گذاشتند و درباره مراکزی که می توان در آنها مغز استخوان اهدا کرد می پرسیدند و از اطلاعاتی که می داد تشکر می کردند
وقتی برای اولین بار به وبلاگ "آدریان کچله"** سر زدم متوجه گره عاطفی بین زندگی او و مخاطبانش شدم. این رابطه به حدی قوی شده بود که او درباره نامزدش، مادر و پدرش و خواهرش و دوستانش برای مردم می نوشت و حتی گاهی با مخاطبانش درباره آنها درد و دل می کرد. از حالش و جزئیات تاثیرات خوب و بد داروها می نوشت و پزشکی مثلا از فرانسه به او پیشنهاد می کرد که برای بهبود عارضه فلان دارو بهتر است چه کند. آدریان در وبلاگش مردم انگلیس را دعوت به امضای نامه ای کرد که به مجلس انگلیس ارائه شود و قانون اطلاع رسانی در مدارس درباره اهدای مغز استخوان را تصویب کند. حالا با تلاشهای اوست که نوجوانان بین 14 و 15 سال در انگلیس نسبت به اهدای خون، مغز استخوان و اعضای بدن آموزش داده می شوند. او جوایز بسیاری برای اطلاع رسانی درباره سرطان گرفت و به چهره ای معروف در رسانه های انگلیس تبدیل شده بود. مهمترین تیترهای خبری را به خود اختصاص می داد و هر هفته چندین پست درباره پیشرفت کاری و درمانی خود می نوشت و در سراسر دنیا مخاطب داشت