Sunday, August 3, 2008

کافه نشینی








بنای قهوه خانه ها برای اولین بار در قرن پانزده گذاشته شد. قهوه خانه محلی بود برای جمع شدن مردان که در آن به صرف قهوه و چای و خواندن کتاب و یا گوش دادن به موزیک و بازی می پرداختند. اولین قهوه خانه هم گویا در سال 1457 در استانبول باز شده. بعد از آن در قرن هفده برای اولین بار پای قهوه به اروپا رسید و نوشیدن آن به سرعت مرسوم شد. اولین قهوه خانه اروپایی در ونیز پا گرفت و از آن به بعد قهوه خانه های معروفی در انگلیس و فرانسه پیدا شدند. البته در ابتدا خانمها به قهوه خانه نمی رفتند اما به تدریج در اروپا زنها نیز سنت کافه نشینی را پیش گرفتند و آنها نیزکافه ها را محلی برای ملاقاتهای پی در پی و جلسات بحث و گفتگو قرار د ادند




از همون سالها قهوه خانه ها و کافه ها محلی بود برای جمع شدن عده ای همفکر و یا حداقل همسوی فکری و جریانهای روشنفکری و ادبی بسیاری از همین گردهمایی ها رونق گرفت. مثلا مجله "گـزِت"* یکی از مهمترین مجلات ادبی و فلسفی انگلیس بود که اعضای سردبیری آن در کافه معروفی در لندن ملاقات می کردند و کار مجله از همانجا شروع شد. در کل، کافه ها محلی برای بحث و گفتگو، خواندن اخبار و مجله و فضایی مناسب برای شکوفایی فکری بود
امروز هم همین سنت ادامه پیدا کرده و در اکثر کشورها کافه ها محلی برای ملاقاتهای دوستانه و بحث و گفتگو و خواندن و دیدنه. در استرالیا هم کافه نشینی یکی از زیباترین اتفاقاتیست که هرروز در هر گوشه شهر دیده میشه. عطر قهوه در کنار شیوه پذیرایی، نورپردازیهای کافه ها، دکوراسیون داخلی و شکل یکدست گارسونهای سیاه پوش و خوش اخلاق، همگی دست به دست هم میدن تا چند ثانیه ای که از کنار کافه ها رد میشین لذت ببرین. مهم نیست که ابعاد کافه چقدر باشه مهم اینه که همه دیوارهای کافه پوشیده از هنرهای تصویری و تجسمی باشه. تابلوهای عکس، نقاشی، طراحی و مجسمه در همه کافه ها هست. این تابلوها متعلق به هنرمندان آماتور، دانشجوها و یا هنرمندان حرفهایست که برای فروش به دیوارهای کافه ها آویخته شده و مرتبا در حال تغییره. همه کافه ها روزنامه های روز و شماره های اخیر برخی مجلات رو روی میزهاشون دارن. علاوه بر اینها بخش مهمی از کافه ها میز بروشورهاست که اطلاعات مربوط به تئاترهای در حال اجرا و تقریبا تمام محصولات فرهنگی شهر رو شامل میشه
مردم ساعتها در کافه ها به بحث و خوندن و نوشتن مشغولند و البته به محض تمام شدن قهوه یا چای خود مجبور به ترک کافه نیستن. سیگار کشیدن در کافه ها ممنوعه و سگها هم در کنار در کافه با ظرف آبی که صاحب کافه براشون گذاشته مشغولند در واقع کافه نشینی یکی از برنامه های روزانه عده ای از مردم هست که به فضایی غیر از فضای خانه و یا کار برای فکر کردن، خوندن، نوشتن و یا گفتگو نیاز دارن. اگر چند بار به کافه مشخصی برید متوجه حضور کسانی میشین که هربار در اون کافه خاص مشغول به خوندن یا نوشتن هستن. یعنی هر روز ساعت خاصی به اونجا میرن و این عادت روزانه اونهاست. به هر حال فکر می کنم کافه ها اگر از آرایش و نظم قابل قبولی برخوردار باشن می تونن فضای بسیار مناسبی درست کنن برای مردمی که به جمع شدن و گفتگو و خوندن و دیدن آثار هنری علاقه دارن. در وبلاگی خوندم که آثار هنری بهتره به دیوار کافه ها آویزان نباشه چون شأن هنر رو زیر سؤال میبره. البته من با این نظر موافق نیستم چون این کار به کسانی که در کافه ها رفت و آمد دارن این امکان رو میده که با آثار هنرمندان مختلف و حتی گاهی به واسطه توضیحاتی که به همراه اثر هست با سبکهای مختلف آشنا بشن. هنر برای عرضه شدن به مخاطب هست و کافه ها به عنوان یکی از پرترددترین مکانهای شهرها می تونن محل خوبی برای عرضه هنر باشن. یکی از زیباترین خاطراتم از خیابان کریمخان آشنا شدن با آثار غزاله رفیعی و چند نقاش دیگر در کافه نشر ثالث هست و همانجا به نظرم اومد که چقدر این ایده زیباست. البته نظرات با هم متفاوتند و زیباییشون هم به همین تفاوتهاست
منبع تاریخچه: ویکیپدیا
* Gazett

4 comments:

Anonymous said...

سلام
از کامنتدونی وبلاگ اقای "نیستانی" سر از این جا دراوردم . مطلب جالبی بود و ان تصویر قهوه تزئین شده بسی هوس انگیز .

Nazanin said...

لیلای عزیز
خیلی خوش آمدید
خوشحالم از دیدنتون و با نظرتون درباره قهوه بسیار موافقم

bahareh said...

نازنبن جان وبلاگ زیبایی داري، با خوندن این پست یاد یکی از بزرگترین علایق لذت بخشم افتادم که مدتها است خودم رو از لذتش محروم کرده بودم.. در ضمن miss u
بهاره ثاقب

Nazanin said...

وای بهاره جان چقدر خوبه که اینجا می بینمت. راستش اینجا جدیترین و بهترین جاییه که آدمهای دوست داشتنی رو می بینم. ضمنا یاد اون کافی شاپ بسیار عجیب پایین دانشگاه هم بخیر