Thursday, April 24, 2008

مفهوم مطالعات فرهنگی Cultural Studies



امروز به تعریف بسیار ساده اما دلنشینی از مطالعات فرهنگی برخورد کردم که به نظرم آمد اینجا بنویسم. شاید این تعریف کمی بر جسارت انسان برای پرداختن به این رشته پر و بال دهد." بن اگر" نویسنده کتاب "انسان مجازی" مطالعات فرهنگی را جنبشی میان رشته ای تعریف می کند که آغاز آن از بریتانیا و اروپا سر گرفته. این رشته با استفاده از دیدگاههای مارکسیسم ، فمینیسم ، و پست مدرنیسم ، شیوه های سیاسی عملکرد فرهنگ و مطبوعات را بررسی می کند. در واقع مطالعات فرهنگی در برگیرنده دو نوع فرهنگ است. یکی "فرهنگ متعالی" مانند آثار شکسپیر و دیگری فرهنگ عامه مانند فیلم ، تلویزیون ، تبلیغات و دیگر رسانه ها. البته مطالعات فرهنگی شامل تعاریف بسیار متعدد است و معروفترین تعاریف آن توسط "پیتر سجویک" و "ریموند ویلیامز ارائه شده. در اینجا به خلاصه ای از تعبیر هر دوی آنها می پردازمدر حالیکه اصطلاح "مطالعات فرهنگی" ممکن است به انواع مطالعه در ارتباط با فرهنگ نسبت داده شود و شیوه های متعدد درک فرهنگ مانند جامعه شناسی ، تاریخ، قوم شناسی و نقد ادبی را شامل شود، در واقع خود یک رشته مطالعاتی مستقل است که از همه اینگونه رشته ها الهام گرفته. ریشه های تاریخی این نوع مطالعه را در آثار "ریموند ویلیامز" و "ریچارد هوگارت" در اواخر دهه هزار و نهصد و پنجاه می توان دنبال کرد. پیدایش اولیه این رشته از مرکز مطالعات فرهنگی بیرمینگهام در سال 1964 بود و مدیریت آنرا ابتدا "هوگارت" و سپس "استوارت هال" به عهده داشتند. از پس این رشته مطالعات شیوه ای از بررسی بینا رشته ای فرهنگ آغاز شد که نه تنها فرهنگ را به شیوه سنتی دیدگاه جامعه شناختی بررسی می کرد بلکه از تئوریهای بنیادینی چون فمینیسم ، مارکسیسم ، و نشانه شناسی هم بهره می برد. این مجموعه متنوع از انواع نگرشها امکان پرسش از مسائل جدید را فراهم آورد که به نگرشی جدید به مقوله فرهنگ انجامید. "مطالعات فرهنگی" بطور خاص به گونه ای در مقابله با نگرشهای سنتی از فرهنگ برآمد که فرهنگ را تنها به نقد ادبی ، زیبایی شناسی و موسیقی شناسی معطوف می کردند. نگرشهای سنتی عمدتا تولیدات فرهنگ را اشیا و یا متونی در نظر می گرفتند که بدون در نظر گرفتن زمینه تاریخی و فرهنگی تولید و مصرفشان بررسی می شدند. این در حالیست که "مطالعات فرهنگی" در تعاریف جدید به دنبال بررسی تولیدات فرهنگی در ارتباط با دیگر مناظرات اجتماعیست ، به خصوص در رابطه با ساختارهای سیاسی و سلسله مراتب اجتماعی مانند نژاد ، طبقه و جنسیت. بنابراین "مطالعات فرهنگی" را می توان به دو شیوه تعریف کرد. یکی نوعی از بررسی فرهنگ که صریحا در مقابله با فرهنگ نخبه گراست ، مانند کانونهای ادبی در ادبیات انگلیسی ، و دیگری شیوه ایست که از علوم اجتماعی و یا بطور دقیقتر مردم شناسی فرهنگی و جامعه شناسی فرهنگ سرچشمه گرفته است

منبع : "تئوری فرهنگی : مفاهیم کلیدی " تألیف اندرو ادگار و پیتر سجویک


I came to a very simple definition of "cultural studies" today which seemed to me so simple that could make thinking of this interesting field of study more accessible. Ben Agger, the author of The Vrtual Self defines "cultural Studies" as an interdisciplinary movement that began in Britain and Europe that uses theoretical insights from Marxism, frminism, and postmodernism to examine the political ways in which culture and media operate. It broadens culture fro "high" culture, such as Shakespeare, to all sorts of popular culture, such as film, television, advertising, videos.
If someone is interested in finding the roots and historical trace of cultural studies, it is best to refer to thinkers such as "Peter Sedgwick" and "Raymond Williams". Here I bring an extract of what such thinkers define as "cultural studies".While the term "cultural studies" may be used, broadly, to refer to all aspects of the study of culture, and as such may be taken to encompass the diverse ways in which culture is understood and analysed, for example, in sociology, history, ethnography and literary criticism, and even sociobiology, it may also, more precisely, be taken to refer to a distinctive field of academic enquiry. In this second use, its historical roots can be traced back to the work of Raymond Williams and Richard Hoggart in the late 1950s, and thus to the formation of the Birmingham Centre for Contemporary Cultural Studies in 1964, originally under the directorship of Hoggart and then of Stuart Hall. From this body of work there emerged a multi-disciplinary approach of culture, drawing not only on the orthodox approaches derived from the social sciences, but also on more radical approaches suggested by, for example, feminism, Marxism, and semiotics. This miscellany of approaches faciliated the asking of new questions, and thus to a reconceptualisation of exactly what was entailed by the term 'culture'. In particular, cultural studies can be seen to have set itself against the preconceptions about culture found in traditional critical disciplines, such as literary criticism, aesthetics, and musicology. While such disciplines predominantly treated cultural products as objects or texts that could be legitimately, or even exhastivvely, studied in isolation from the social and historical context of their production and consumption, the exponents of cultural studies sought to situate cultural products explicitly in relation to other social practices, and particularly in relation to political structures and social hierarchies, such as race, class and gender. An implication of this approach was that the cultural products to be situated could not merely be those selected and celebrated by intellectual and artistic elite, but would rather be the material and symbolic products encountered in all strata and sections of society.Cultural studies can therefore be seen to be situated between an approach to culture that is explicitly opposed to thr celebration of high or elite culture, as represented, for example, in canonical texts studied in English Literature, and an approach that is more positively derived from the social sciences, and particularly from cultural anthropology and the sociology of culture.


Reference: Cultural Theory; Key Concepts, edited by Andrew Edgar and Peter Sedgwick

Tuesday, April 22, 2008

روز زمین


ازسی و هشت سال تا کنون 22 آپریل هرسال روز زمین نامگذاری شده. هر ساله این روز با برگزاری کنسرتها و
برنامه های آموزشی بیشتر و متعدد تری در کشورهایی که به حفظ محیط زیست اهمیت می دهند جشن گرفته می شود. بحرانهای مربوط به گرم شدن زمین ، از بین رفتن گونه های گیاهی و حیوانی در سراسر دنیا، آلودگی اقیانوسها همگی مسائلی هستند که علاقمندان محیط زیست و طبیعت را نگران می کنند و البته عده کثیری هم هرگز نگران نمی شوند. آموزشهای سبز نگه داشتن زمین هر روز متنوع تر می شوند. از برگزاری جشنهای آموزشی در مدارس گرفته تا راهپیمایی و همایشهای مجانی در دانشگاهها و جالبتر از آن آموزشهای همگانی برای ذخیره کردن هرچه بیشتر انرژی در پارکهای عمومی از جمله برنامه های ویژه این روز هستند. در کشوری مثل استرالیا که یکی از متنوعترین انواع طبیعت را دارد و با بالاگرفتن گرمایش زمین به دلیل حصار اقیانوسی اش به شدت در تهدید است سبز بودن به امری رقابتی تبدیل شده. آموزشهای تلویزیونی تنها بخش کوچکی از فعالیت دولت استرالیا برای حفظ زمین است. اینجا کمتر کسی را می بینید که بعد از خرید روزانه یا هفتگی با کیسه های پلاستیکی از فروشگاهها خارج شود. اکثر مردم با ساکهای پارچه ای موسوم به "دلار سبز" خرید های خود را حمل می کنند و وقتی به صندوقدار می گویند که کیسه پلاستیکی نمی خواهم با لبخند رضایت و تشکر صندوقدار مواجه می شوند. به این ساکها "دلار سبز" می گویند چون قیمت هر کدام از آنها یک دلار است و به سبز نگهداشتن زمین کمک می کند
از نکته های جالب دیگر اینکه انرژی خورشیدی در بین مردم بسیار شناخته شده است و خانه های بسیاری را می توان دید که از این انرژی بهره می گیرند. برامه های آموزشی در پارکه هم شامل آموزش دادن طبخ انواع غذاها با شیوه ایست که کمتر انرژی مصرف شود. از نمونه حمایتهای دولت هم اینکه اگر وسیله ای مثل ماشین لباسشویی بخرید که کمتر آب و برق مصرف کند بخشی از قیمت آنرا به عنوان تشکر از دولت هدیه می گیرید. در دانشگاهها و مراکز خدمات چاپ هم یکی از موارد مثبتی که مرتبا تبلیغ می شود این است که "در اینجا از کاغذ های بازیافت شده استفاده می شود". حذف هر چه بیشتر پلاستیک از زندگی روزمره یکی از بیشترین نکات توجه در بین طرفداران و فعالان محیط زیست است. "یک ساعت برای زمین" هم از دیگر برنامه هایی بود که برای جلب توجه جهانیان به مشکل گرمایش زمین از سال پیش از استرالیا آغاز شد و امسال در بیست و هشت شهر بزرگ دنیا اجرا شد. در این ساعت که در روز سی و یک مارچ و از ساعت 8 تا نه شب بود همه شهر سعی کردند که تا حد امکان چراغها را خاموش کنند و از نور شمع به جای چراغ استفاده کنند که منجر به دخیره 10.2 درصد انرژی در سطح شهرها شد(برای اطلاعات بیشتر به پست "یک ساعت برای زمین" مراجعه کنید).مهمترین هدف برگزار کنندگان "روز زمین" آموزش همگانی و به خصوص خانواده ها درمورد کمک به کمتر کردن مشکلات زمین است و اینکه هر روز را باید روز زمین در نظر گرفت. کودکان مهمترین مخاطبان این آموزشها هستند و بیشترین جشنها در کودکستانها و دبستانها اجرا می شود

ماجراهای تحصیل در استرالیا.... قسمت دوم


دو هفته اول بعد از رسیدن به سیدنی به پیدا کردن مسکن و کمی وسیله گذشت... داستانهای دراز کالاهای چینی برای همه آشناست، میز خریدن و انباری از تخته های چوب و مشتی از پیچ و مهره تحویل گرفتن و ... . همه اینها رو باید در کنار زنگ زدن قاشق و چنگالهای شسته شده و پشه های عجیب و غریب گذاشت. وقتی به اینجا آمدیم در نیمکره ای که برای ادامه تحصیل انتخاب کرده بودیم زمستان بود. هوا زیاد هم ناجوانمردانه سرد نمیشد ولی زیر باران راه رفتن آرزویی محال بود چون هر قطره باران به اندازه یک فندق درشت بود. بلافاصله بعد از جاگیر شدن کلاسها شروع شد. پیش از آن فکر می کردیم که زبان می دانیم که در چنین دانشگاهی پذیرفته شدیم. اما در طی هفته اول کمی به اینکه با این مردم داریم به زبان مشترکی حرف می زنیم شک داشتیم. آمیخته ای از لهجه بریتانیایی و ایرلندی شاید به استرالیایی نزدیک است. این هم مشکلی بود که بر باقی سختی های شروع جدیدمان اضافه شده بود. البته باید انصاف داشت و گفت که مردم برای درک خارجیان و کمک به آنها بسیار شایقند. خلاصه کلاسها شروع شد و من در میان همکلاسیهای جامعه شناسم بسیار مورد توجه بودم. نه به خاطر شخص خودم بلکه به واسطه ملیتم. ایران این روزها بسیار پرآوازه هست. در اولین ثانیه ورودم به کلاس درباره اوضاع ایران مورد سوال واقع شدم. بعضی معتقد بودند که ایران هم مثل همه کشورهای دیگرحق تصمیم گیری برای خود و مردمش دارد. بعضی از اینکه در ایران جنگ شده اظهار همدردی می کردند و باید براشون توضیح می دادی که ایران و عراق دو کشور کاملا متفاوتند. بعضی می گفتند که دوست دارند به ایران بروند ولی می ترسند و بعضی از مهربانی ایرانیان تجربه داشتند... بهر حال من در اینجا به معرفی ایران و زبان پارسی به خیلیها مشغول شدم. موضوعات جذاب برای اکثریت اینها بود : داشتن پیست اسکی در ایران ، برای خیلیها دیدن عکسهای زندگی روزمره در ایران ، و برای فمینیستها رواج نداشتن چند همسری به شکلی که در میان اعراب رایج است ، سینمای ایران و ژورنالیسم در ایران.روزهای اول به این گذشت که با اسامی جدید در سیستم آموزشی کاملا متفاوتی با آنچه در ایران دیده بودیم آشنا شویم. در اینجا هر دانشجوی خارجی باید هر ترم اجبارا 4 درس بگذراند. هر درس شامل 2 ساعت کلاس و یک ساعت بحث و گفتگوست که به واقع ساعت محک زدن یک یک دانشجویان است. در این جلسات دانشجویان نباید تنها درباره متن آن جلسه حرف بزنند بلکه هدف این است که مباحث آن درس را در مصداق جریانات روز بحث کنند. برای هر درس از دانشجو انتظار می رود که : یک جلسه در میان گزارشی از مطالب مقرر شده برای هر جلسه بنویسد و به دفتر دپارتمان تحویل دهد. این گزارشها حتما باید حاوی سوال دانشجو درباره آن متون باشند وگرنه بی ارزش تلقی می شوند. علاوه بر این در طول هر ترم برای هر درس دانشجو موظف است دو سمینار داشته باشد. یعنی درباره دو موضوع از موضوعات مورد بحث در آن درس باید صحبت کند. امتحان میان ترم در رشته های علوم انسانی در غالب مقاله ایست دو تا سه هزار لغتی که موضوع آنرا استاد مشخص میکند ولی برای پایان ترم دانشجویان باید موضوعی تحقیقی در رابطه با دغدغه آن درس پیدا کنند و پس از تایید استاد مربوطه آنرا در غالب مقاله ای چهار تا شش هزار لغتی ارائه کنند

Saturday, April 19, 2008

ماجراهای تحصیل در استرالیا .... قسمت اول


اوایل سال 2004 شنیدم که نمایشگاهی ازدانشگاههای استرالیا در تهران برپاست. مدتی بود که به فکر آن بودم که شرایط تحصیل در جاهایی که در علوم انسانی قوی هستند رو بررسی کنم. این بود که به نمایشگاه رفتم و از آنجا که فقط دانشگاه سیدنی و ملبورن را می شناختم به سراغ این دو اسم آشنا رفتم. مثل جمعیت کثیری که جلوی غرفه دانشگاه سیدنی از فرمهای ورود به دانشگاه می گرفتند یکی گرفتم و جمعیت رو دنبال کردم که ببینم عاقبت این فرمها چه می شود. در دوردست مرد کوتاهی با کراوت و ظاهری نسبتا مرتب ایستاده بود که به افراد فرم به دست می گفت : معدلت چنده؟ آیلتس داری؟ از کدوم دانشگاهی؟ نه اینجوری که بهت پذیرش نمیدن عزیز من . حالا من الان وقت ندارم بعدا زنگ بزن بیا دفترم ببینم اصلا میشه کاری برات کرد یا نه. من هم که این اوضاع رو دیدم از مرد قد کوتاه شماره یک کارتش رو گرفتم و به سراغ غرفه دانشگاه ملبورن رفتم. در آ نجا هم جمعیتی که تکان هم نمی خورد صف (البته به شیوه ایرانی) کشیده بود و مرد قد کوتاه شماره دو در کنار غرفه با پیراهن زرد و زار و جلیقه مخمل مشکی با حالتی درویشانه ایستاده بود و به جمعیت فرم بدست بعدی کارت می داد. حتی به یکی از دانشجویان عمران دانشگاه علم و صنعت گفت که من خودم ازت امتحان زبان می گیرم و با امضای من دانشگاه فورا تو رو ثبت نام می کنه و اصلا جای نگرانی نیست... . از ایشان هم کارتش رو گرفتم و رفتم. غرفه های دیگر خالی خالی بودند و حتی با ظرفهای شکلات و قرعه کشی هم اقبال جلب دانشجو نداشتند. من که از شلوغی و ازدحام کلافه بودم تصمیم گرفتم برگردم خونه و به اونچه اونجا دیده بودم فکر کنم. به کوتاه قد هایی که کارتشان در کیفم بود ذره ای اطمینان نداشتم و تمام راه تا خونه در این فکر بودم که اینهمه جوونی که اونجا بودند همه تحصیلکرده و صاحب فکر بودند، همه کلی از شبها برای امتحان ریشه های انقلاب و تاریخ اسلام کابوس دیده بودند و حالا دست به دامن کوتاه قامتانی بودند که کارت پخش می کردند تا این جوانان دو سه شبی رویاهای رنگی ببینند
دوست داشتم زودتر صبح شود و به آقایان ،که خود را هم نمایندگان رسمی این دانشگاهها معرفی می کردند ،زنگ بزنم و بپرسم بلیطتان چند است؟!! مرد قد کوتاه شماره یک گفت من خودم در استرالیا استاد دانشگاهم و کتاب نوشتم ولی چه کنم عاشق وطن و کمک به این جوونهام و برای همین برگشتم اینجا دارم خدمات فرهنگی ارائه می کنم. مرد قد کوتاه شماره دو گفت خانم منظورتون از اینکه چقدر می گیرید چیه؟ ما پول نمی گیریم. ما برای کمک به جوانان با استعداد خدمات می دهیم
چند هفته ای طول کشید تا به من نوبت ملاقات رسید و من در طی این مدت از اساتید مورد نظر در هر دو دانشگاه موافقت گرفتم و منتظر جواب رسمی دانشگاهها بودم. به دفتر مرد قد کوتاه شماره یک که رفتم بانوی جوان و شیکی سراغم آمد و گفت عزیزم سوالاتون چیه؟ من در خدمتم. گفتم من می خواستم که با خود آقای قد کوتاه شماره یک ملاقات کنم. خانم جوان لبخند ملیحی به من فهماند ایشان که گرفتارتر از این حرفها هستن و من باید خدا رو هم شکر کنم که وقت نصیبم شده که سوالاتم رو بپرسم و پروسه را آغاز کنم. گفتم می تونم بپرسم هزینه ای که برای این کار می گیرین چقدر هست؟ خانم جوان با لبخند دیگری که این بار با تکان دادن سر هم همراه شده بود گفت : هر وقت پروسه کارت شروع شد آقای دکتر خودشون بهتون میگن. وقتی اصرار کردم که حداقل حدود قیمت رو به من بگویند گفت: عزیزم مورد با مورد فرق داره. مثلا یکی میاد آیلتس نداره یا یکی دیگه آیلتس داره معدلش کمه. قیمت به همه اینا بستگی داره. وقتی برگشتم خونه مرد قد کوتاه شماره یک با عصبانیت زنگ زد و گفت : شما چرا با همکار من مشاوره نکردید. همه همکاران من در این شرکت در این کار خبره هستند. ضمنا من قبلا هم به شما گفته بودم که ما پول نمی گیریم و جز هزینه پست مدارک توسط پست بین المللی دی اچ ال تمام هزینه های دیگر رو خودمون متقبل میشیم... بعدا متوجه شدم که منظورشون این بوده که هزینه پست که من برای آن بیست هزار تومن پرداخت کردم در نظر ایشان دو میلیون تومان بوده !!! قصه اما در نزد مرد قد کوتاه شماره دو شکل دیگری داشت. ایشان ابدا هزینه های گزاف این پروسه را نفی نمی کرد. روزی که پیش مرد قد کوتاه شماره دو در دفتر کوچکش که تنها یک کارمند داشت رفتم مرد جوانی که ظاهرا فوق لیسانس معماری بود و برای دوره دکتری قصد تحصیل در استرالیا را داشت پشت میزی نشسته بود و بلا انقطاع چیزی می نوشت. آنقدر درگیر نوشتن بود که حتی متوجه وارد شدن پرسر و صدای من هم نشد. با خودم فکر کردم حتما این بنده خدا نمره زبانش کم بوده و حالا مرد قد کوتاه شماره دو طبق صحبتهاش در نمایشگاه داره از او امتحان زبان می گیره. بعد از کمی تعریف و صحبت مرد قد کوتاه شماره دو به من گفت که اولین قدم برای اقدام نوشتن یک سفرنامه درونی است!!!! یعنی یک خودنوشت از تمام آنچه در زندگی بر من گذشته!! بله ، مهندس جوان هم داشت سفرنامه می نوشت... وقتی پرسیدم هزینه شما چقدر هست از زیر عینک به مهندس نگاهی انداخت و بعد روی کاغذی برای من نوشت سه میلیون و نیم و کاغذ رو به من داد. مطمئنم که این سوال من رشته افکار مهندس رو پاره کرد ولی احتمالا هرگز نفهمید که قیمت خدمات فرهنگی مرد قد کوتاه شماره دو برای من چقدر بود. از دفتر مرد که بیرون رفتم خوشحال بودم که تعداد مردان قد کوتاه این قصه فقط دو تا بوده و من از روی کنجکاوی به دفاتر دیگری لازم نیست که سر بزنم. هزینه اقدام من برای دو دانشگاه استرالیایی به جز هزینه ویزا چهل هزار تومن شد ، نه دو میلیون و نه سه میلیون و نیم. بعد از اینکه به اینجا آمدم دانشجویان بسیاری را دیدم که میلیونهای زیادی به این مردان قد کوتاه داده بودند
عکس این پست: ساختمان مرکزی دانشکده علوم انسانی دانشگاه سیدنی*

Saturday, April 12, 2008

Harvard University research on Persian Blogs تحقیق دانشگاه هاروارد درباره وبلاگهای فارسی


ششم آپریل یعنی یکشنبه ای که گذشت موسسه تحقیقاتی برکمن در دانشگاه هاروارد تحقیق مفصل و جالبی درباره وبلاگهای فارسی منتشر کرد. این تحقیق که توسط جان کلی و بروس اتلینگ انجام شد بسیار مورد توجه قرار گرفته و روزنامه نیویورک تایمز هم بلافاصله به نکات مهم اون اشاره کرده. از مواردی که بیش از هر چیز توجه علاقمندان رو جلب کرده "منظومه " ای هست که این دو محقق از وضعیت وبلاگهای فارسی ترسیم کردند و هر وبلاگ رو به مثابه ستاره ای در این کهکشان گرفته اند که رنگش نمایانگر رسته ی آن است.

در این تحقیق به نکته های مختلف وبلاگهای فارسی توجه شده و در واقع وبلاگها به چهار دسته عمده تقسیم شده اند: 1) حامیان سکولاریسم و اصلاح طلبان 2) محافظه کاران مذهبی 3) ادبیات و شعر فارسی 4) شبکه های ترکیبی.

در این تحقیق هر کدام از این گروهها شامل زیرگروههایی می شوند که به درک دقیقتر آمار ها و منظومه وبلاگستان کمک می کنند. به همین دلیل قبل از اینکه به نتایج نهایی این تحقیق اشاره کنم این زیرگروهها رو معرفی می کنم:

ـ گروه اول یعنی "سکولار ها و اصلاح طلبان" شامل دو گروه از ایرانیان است. یکی ایرانیان خارج از کشور و حامی جدایی دین از سیاست یا همان سکولاریسم، دسته دوم روزنامه نگاران اصلاح طلب هستند، که عده ای از آنها در سالهای اخیر به خارج از ایران رفته اند و بیشتر از طریق وبلاگ نویسی فعالیت خود را ادامه می دهند.

ـ گروه دوم یا "محافظه کاران و مذهبی ها" در این تحقیق به سه زیرگروه تقسیم شده اند. اولین دسته محافظه کاران سیاسی ، دسته دوم جوانان مذهبی و در نهایت دسته بنیادگراها هستند که شامل وبلاگ نویسان طرفدار و حامی جمهوری اسلامی ، انقلاب ، فلسفه سیاسی اسلامگرا و گرایشهای شیعه هستند.

ـ گروه سوم که گروه" شعر و ادبیات فارسی" است زیرگروه خاصی نداره . ازنکات خاصی که در مورد این دسته بهشون توجه شده یکی موضوع این اشعار هست که غالبا عاشقانه هستند و دوم نقش شعر در تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران هست که از شعر به عنوان مجالی برای طرح برخی مسایل سیاسی استفاده شده.

ـ گروه آخر" شبکه های ترکیبی" هستند که شامل موضوعات بسیار متعددی میشه ، از ورزش گرفته تا آموزش و رسانه ها و فرهنگ اقلیت.

منظومه وبلاگها شیوه بکار گیری این اطلاعات در تحقیق رو روشنتر می کنه.

در اینجا چند مورد از نتایج این تحقیق رو میارم تا اگر به شرح دقیقتر اون علاقه داشتین سری به اصل مقاله بزنین. این نتایج در غالب نمودارهایی مطرح شده که بطور خاص برخی جنبه های وبلاگ نویسی رو بررسی میکنن:

- محل زندگی وبلاگرها: نشون داده که غیر از دسته سکولارها که خارج از ایران زندگی می کنن اکثریت وبلاگ نویسان از داخل ایران می نویسند.

- جنسیت وبلاگ نویسان: نشون داده که جنسیت غالب در دنیای وبلاگ نویسی با مردان است.علیرغم اینکه زنان در گروههایی مثل شبکه های ترکیبی ، شعر و سکولارهای خارج از ایران جایگاه قابل توجهی دارند در دسته های مذهبی کمترین نقش رو دارن.

- هویت : گمنام نویسی در بین سکولارها و اصلاح طلبان به ویژه گروهی که در ایران زندگی می کنن شایعتره . در این میان محافظه کاران و نویسندگان شبکه های ترکیبی هم بیشتر راغبند که از اسم واقعی خود استفاده نکنند و در واقع فقط شاعران هستند که با معرفی اسامی واقعیشان مشکلی ندارند.

- سن وبلاگر ها :علیرغم اینکه تشخیص سن وبلاگ نویسان کار سختی هست اما آمار ها نشون میدن که گروه محافظه کاران به خصوص دسته جوانان مذهبی جوانترین وبلاگ نویسان رو داره.

نمودارهای بعدی به بررسی محتوایی وبلاگها پرداخته که من بطور خلاصه چکیده ای از اونها رو اینجا میارم.

نمودار مربوط به "موضوعات عمومی" نشون داده که:

* گروههای سکولار و اصلاح طلب به بحث در باره مسایل عمومی به خصوص اخبار بین الملل ، اقتصاد ، بحث درباره چهره های سیاسی خاص (بخصوص در بین اصلاح طلبان) و حقوق زنان (بخصوص در بین سکولارها) تمایل بیشتری دارند.

*گروه محافظه کار سیاسی تمرکز بیشتری روی مسایل جاری و بخصوص سیاستهای داخلی ایران و رهبران سیاسی خاص دارند. این گروه درباره حقوق زنان البته از دیدگاه محافظه کارانه هم بحث می کنند. در این میان شاخه "بنیادگراها" و "جوانان مذهبی" کمترین علاقه را به حوزه عمومی نشان می دهند. گروه شاعران هم تمایلی به بحث در این حوزه ها ندارند.

نمودار مربوط به "موضوعات مذهبی و اسلام" :

*گروه محافظه کاران، بخصوص "بنیادگراها"، تمرکز خاصی روی مسایل مذهبی دارند. بحث ها در این حوزه بیشتر در مورد قرآن و الهیات هست.

*گروه سکولارها و اصلاح طلبان ، همچنین گروه شاعران ، توجه کمتری به مذهب دارند. اعضای "شبکه های ترکیبی" هم به مسایل مذهبی می پردازند ولی توجهشان بیشتر به تجربه های شخصیست تا به قرآن و مسایل فقهی.

در نمودار "زندگی شخصی" آمارها حاکی از این بوده که:

*عده بسیار کمی از وبلاگ نویسان از وبلاگ برای نوشتن روزنوشتهای خود استفاده می کنند بخصوص گروه "جوانان مذهبی" و "شاعران" خیلی کمتر از گروههای دیگر به چنبن موضوعی می پردازند.

*نکته ای که برای این محققان بسیار جالب توجه بوده اینکه وبلاگ نویسان زیاد درباره زندگی مجردی و یا خانوادگی خود نمی نویسند و برای چنین موضوعاتی از رسانه های خصوصی تر استفاده می کنند.

آخرین نمودار مربوط به" موضوعات خاص" می شود و نشان می دهد که:

*مطالب مربوط به جنگ ایران و عراق در تمام زیرگروههای "محافظه کاران و گروه مذهبی" دیده می شود در حالیکه در باقی گروهها تمایلی به نوشتن در این مورد خاص دیده نشده.

*موضوع شعر و ادبیات بی تردید در وبلاگ های شاعران شایعتر است اما به ندرت در دیگر وبلاگها دیده می شود.

*علیرغم اینکه تکنولوژی موضوع پرطرفداری در وبلاگ های فارسی نیست اما در بین "جوانان مذهبی" بیشتر دیده می شود.

*ارزشها و فرهنگ غربی هم موضوع پرطرفداری نیست اما در وبلاگهای "محافظه‌کاران سیاسی" و گروه سکولارها و اصلاح طلبان به آنها پرداخته می شود.

در این تحقیق 130 موضوع دیگر هم بررسی شده که در بین اونها :

نقل قولهای رهبران سیاسی ، نقد رسانه ها ، حمایت از رهبر جمهوری اسلامی ، و سخنرانی رییس جمهور ایران در دانشگاه کلمبیا از موضوعات مورد علاقه "محافظه کاران" بوده. گروه "سکولار ها و اصلاح طلبان" بیشتر به موضوعاتی مثل روزنامه نگاری ، زندانیان سیاسی ، و دستگیری دانشجویان علاقمندند. وبلاگ های محافظه کاران سیاسی بیشتر به نقد دولت و مشکلات اساسی روز مثل وضعیت اقتصاد ایران ، قیمت و جیره بندی بنزین ، و انرژی هسته ای می پردازند. وبلاگهای "محافظه کاران سیاسی" نیز شامل موافقت و مخالفت با رییس جمهور است.

این نکات تنها رأس مطالب ذکر شده در این تحقیق بود. اصل مقاله را از اینجا می تونین بگیرین. نظرتون رو درباره این تحقیق و اینکه آیا به نظر شما دیدگاه مناسبی درباره وبلاگهای ایرانی ارایه داده یا نه بنویسین.

** تصویر منظومه وبلاگستان فارسی از سایت بامدادی که زحمت ترجمه گوشه هایی از این تحقیق رو کشیده برداشته شده است.


This post is about the recent research done at Harvard University on Persian blogs. It provides readers with different categories of Persian weblogs and its various themes. Researchers, Bruce Etling and John Kelly, have profoundly mapped Iranian blogosphere and the ways Persian speakers consume it. Above I provided Persian readers with some extracts of this research. You can access this paper from here .
Anyway I thought it may be useful if I highlight some results of this research for those who are interested can follow the original paper.
The research has profoundly investigates Persian blogosphere and considers four majour divisions between Persian bloggers. 1) Secular/ Reformists, 2)Religious conservatism, 3)Persian poetry and literature, 4)Mixed Network.

First group, seculars and reformists, consists of two main subgroups. One group are those who live outside Iran and support the idea of separation of religion from politics, and the second group are those among whom are some famous journalists who have left Iran and pursue journalism through weblogs.

Second division, religious conservatism, consists of three subdivisions: political conservatism, religious youth, and twelvers which might be fundamentals. Members of this group of bloggers are those who support Islamic Republic, the government, revolution, Islamic political Philosophy, and shiite values.

Third division, Persian poetry and literature, has no subdivisions and the researchers have pointed two main issues about this group. First, most of these poems are romantic ones, second, poetry has always played a crucial role in Persian culture for it is used as a media to discuss social and political matters of the time.

The last division, mixed networks, include all sort of topics from education to sports and culture of minority communities.

Of other results of this research I can point to some extracts of the charts:

-Location of bloggers: except seculars and reformists, most of other bloggers write from inside Iran.

-Gender of bloggers: women, unlike other groups, have the least participation in religious blogs. Most bloggers are men.

-Anonymity of bloggers: Only poets tend to write under their real names and most of all seculars and reformists who write from inside Iran write anonymously.

-Age of bloggers:Youngest bloggers are among the members of religious youth and conservatism group.

Other charts render a content analysis on Persian blogs;

*Public and Political: Both supporters of secularism and conservatism are interested in public affairs like international news, economy, specific leaders, and women's right. Political conservatism members focus on current affairs and domestic policies and political leaders. Among bloggers 'poets' and 'twelvers' have the least interest in public subjects.

*Religious and Islamic topics: Consevatism members and twelvers are the bloggers who are very interested in this topic, mainly theology and Quran.

*Personal life: Not many of the bloggers write about their personal life in their weblogs. Poets and religious youth are less interested in this topic and people prefer to use more private media and communication devices to discuss this topic.

-Last chart is about specific topics that Persian bloggers are interested in:

*Iran/Iraq war: This topic is popular among "Conservatism/Religious" members and cannot be found in many other blogs.

*Persian poetry and literature: This is without doubt most common topic among "Poetry" members.

*Technology: Although technology is not a popular topic among Perisan bloggers, religious youth are interested in it.

*Western culture and values: This topic is not a popular one but some reformists discuss it.

The research has also approached 13o more topics like;
quotes from political leaders, criticising, supporting Iran's supreme leader, and Iranian president visit to Columbia University are interesting to "conservatism" members. "Secular/Reformist" members are interested in journalism, political prisoners, student movements and arrests. 'Political conservatism' writers mostly blog on citicising the government and current social and political problems like that of Iran's economy, gas price and rationing, and nuclear energy. 'Political conservatism' bloggers mostly tend to support or criticise the government.

These points were just some very brief extract of the research. It would be very good if you comment on this post and tell us what you think about this research, the view points it has, sufficiency or insufficiency of its categories and viewpoints it has about the whole idea of blogging and in what extents you think blogging can affect a society like Iran?










Monday, April 7, 2008

همراه To carry


تا بحال فکر کردین که اگر یک روز از خواب بیدار شین و ببینین که کامپیوتر یا لپتاپتون دیگه روشن نمیشه چه حالی بهتون دست میده؟ یکی از دوستانم دیروز بعد از اینکه به هم یادآوری کردیم که هر شب قبل از خاموش کردن لپتاپ از کل یادداشتهای مربوط به پایان نامه مان باید کپی بگیریم و به همه ایمیل هامون بفرستیم و روی حافظه های سیارمون هم کپی کنیم گفت: من که اگر فایلهام رو گم کنم در جا سکته می کنم!!! خیلی جالبه که ما تا این حد به همراه داشتن همه مدارک و داشته هایی رو که هویت اجتماعی ما رو ثابت می کنن وابسته شدیم. اگر موبایلمون خونه جا بمونه گویی دست یا چشمی از کار افتاده. اگر باطری لپتاپمون خراب بشه تا چند روز همه چیز معطل میشه. اگر یک کامپیوتر شخصی برای همیشه از کار بیفته چه چیزهایی از زندگی صاحبش برای همیشه حذف میشن؟
عکسها
روزنوشتها
مقالات شخصی
فایلهای دانلود شده
و ....
سؤال من این هست که چی شد که مردم یکباره اینقدر به حمل همه این فایلها عادت کردن؟
به سایز کیفهایی که هر روز بزرگتر می شوند نگاه کنید. چرا تا این حد به همراه داشتن تمام اون چیزهایی که می تونیم خودمون رو باهاشون تعریف کنیم وابسته شدیم؟ ما شناسنامه یا پاسپورت رو که می تونن خیلی حیاتی تر تلقی بشن هر روز جابجا نمی کنیم اما حافظه های سیارمون همه جا با ما هستن

این قبیل موارد مسایلی هستند که آنقدر سریع در اطراف ما اتفاق می افتند که کمتر به روند و ماهیت آنها دقت میکنیم اما واقعیت این هست که یکی از مهمترین عواملی که به رشد اجتماعی و پیشگیری از مشکلاتی که باعث آسیبهای زندگی روزمره و نهایتا فرهنگی میشه عدم توجه دقیق هم از طرف کارشناسان این حوزه هاست و هم از طرف مردمی که این فرهنگ را استفاده می کنند
حالا یک بار دیگه سؤالم رو اینجا میارم که از اصل موضوع دور نشم: به نظر شما چرا تا این حد به حمل مدارک و اسناد زندگی روزمره وابسته شده ایم؟
ضمنا اگر دره لیست مواردی که در کامپیوتر ها و موبایل و اینگونه وسایلمون نگهداری می کنیم چیزهای دیگری هم به نظرتون رسید اضافه کنید

Have you ever thought of a morning that you realise your computer or your lappy wouldn't work anymore? How do you feel in such an occasion? Yesterday, after sharing all types of devices by which we can save our research progress stuff and concluding that we are better to email them every night before shutting down our laptops, my friend told me that he would have a heart attack if he loses his files!! It seems interesting to me that we are bound to walk all our documents, the ones that identify our social identities, everywhere with us. We have files everywhere, in our mobiles, USBs, Laptops, home computers, at work, almost everywhere!! If we leave our mobile phone at home one day, we feel like losing a leg or an eye!! If our laptop battery is broke it means everything is stopped for few days. What items get out of a PC owner if he/she loses his/her personal computer for ever:
Photos
Diary
Personal document files
Downloaded files
and .....

My question is that why we became so attached to our mobile information and documents? How come these items became mobile? Why we don't carry our passport or national identity papers everwhere but we carry our documents and USBs which carry our social identities?

These are the points that we never think of because they change rapidly from time to time and change our habits with them. The fact is that these rapid changes and not thinking of them leave us with loads of social problems and at last they change our culture in a way we never can find out the exact reason. It's not just the job of experts to reflect on these discourses and contexts but it's also related to the people who consume such habits and cultures.
To avoid dispersion I bring out the question one more time;
Why do you think we are depended this much to carry all our social identity indicators like our photos, our documents, etc.
It would be good if you thought of any more items to be added to my list of stuff we save in our computers and we would lose them if our computer stops working.

Sunday, April 6, 2008

Apology عذرخواهی


دوستان عزیز سلام
از آنجا که دوستی در ایران به من گفت که عکسهای این بلاگ در ایران به راحتی دیده نمیشه مجبور شدم که اونها رو با برنامه دیگری ضمیمه کنم و این کار مستلزم آن بود که همه پستها رو پاک کنم و دوباره اونها رو در وبلاگ بگذارم. امیدوارم که این بار عکس ها قابل دیدن باشند. از همه کسانی که نظر نوشته بودند عذرخواهی می کنم و امیدوارم که دیگه اشکالات مشابه پیش نیایند

Dear friends,
As one of my friends told me that pictures on this blog are invisible in Iran I decided to upload all photos by another program and this caused me deleting and reposting all my previous posts one more time. So, my apology to all those who left me comments because their comments are gone with those posts. I wish such technical problems do not happen again!!!!

دیدگاه


امروز نویسنده وبلاگ "پرواز اطلسی ها" در باره سؤال اول نظرهای جالبی داد که به نظرم ارزش پست داشت چون از این طریق میشه بحث رو بهتر و دقیقتر ادامه داد
او وبلاگهای فارسی رو اینطور دسته بندی کرده
دسته اول وبلاگهایی هستند که نویسندگانشون "روزمره نویسی" می کنن و به نوعی از محیط وبلاگ برای نوشتن مطالبی استفاده می کنن که از نظر اونها نیاز به "شنیده شدن بیشتر" دارن. این دسته به نوشتن مطالبی می پردازن که فکر میکنن از نظر خیلی ها در جامعه جایگاه مطرح شدن ندارن و با طرح این موضوعات برای خواننده ای که هیچ "شناخت مستقیمی" از او نداره به دنبال همدلی هستن

دسته دوم که تعداد زیادی رو هم شامل میشه وبلاگهایی هستن که اهداف تجاری دنبال می کنن و با ارایه قیمتهای روزانه "جذب مشتری" می کنن. این نکته از چند جهت بسیار جالب توجه هست. اول اینکه تعداد زیاد مخاطبین وبلاگ که چنین امکانی رو فراهم کرده. دیگر اینکه تجارت در جهان وبلاگها نیز پابه پایی خود را با عرصه فرهنگ نشان داده

دسته سوم آن دسته از وبلاگها هستند که به طرح مسایل سیاسی و اجتماعی می پردازن و در پی مخاطب قرار دادن احزاب موافق و مخالف خود هستند.

اگر دسته های دیگری هم به نظر شما می رسد بنویسید و درباره دسته هایی که در بالا به آنها اشاره شد نظر دهید

One of Iranian weblog writers left me a comment and provided me with some sort of ranking for different blogs written in Persian. The writer believes that the first group of bloggers are those who seek a space to write about subjects that don't meet enough importance or at least interest among the majority of the society. These type of bloggers feel more comfortable to share this kind of discussions in blogosphere because their audiences do not necessarily have any exact familiarity or knowledge about the writer.
The second group are the bloggers who use the blogosphere to advertise their business and absorb more costumers by providing the readers with daily prices of the products they sell. This one needs more attention. First of all, the huge number of the bloggers and their readers shows it worths to spend time on advertising on net. The second interesting point is that business has found its place on cyberspace too in order to show its importance in cultural realms.
The last group are the ones who share their social and political view points with both people who agree with them and the ones that oppose their views.


Please tell us if you think of other groups to be added to these categories and leave your comment on the above typology.

Question سؤال


امروز دوست نادیده ای برایم پیغام ارزشمندی گذاشته بود و می گفت که برای رسیدن به آنچه دنبال می کنم بهتر هست که بحث های مورد نظر را با سؤال همراه کنم. به نظرم کاملا حق با اوست. به همین خاطر تصمیم گرفتم که در این پست به پست "گپی با خود" اشاره کنم و سؤالم را از آنجا آغاز کنم. آیا به نظر شما مهمترین انگیزه ما ایرانیان از وبلاگ نویسی چیست؟ وبلاگ از چه جهاتی برای شما مهم است و مهمترین هدف شما از نوشتن وبلاگ چیه؟

Today a "never met" friend but a good one sent me a message saying that if I need to seek some better results for what I research on it's better to bring some questions to what I write. Thus, I decided to refer to my other post in this new post called "A chit chat with us" and ask your opinion about the most crucial reasons that we write blogs. Better to put it this way; "In what aspects weblogs are important to you and what is your main motivation for writing blogs?

درباره سیدنی






سیدنی پرجمعیت ترین شهر استرالیاست و جمعیتی در حدود 4.3 میلیون دارد. در سال 1788 سیدنی به عنوان اولین مستعمره انگلیس تاسیس شد و اکنون مرکز استان نیو ساوت ویلز است. این شهر فوق العاده زیبا به واسطه سالن اپرای سیدنی و همچنین پل هاربر شهرت جهانی دارد و مرکز آن با پارکهای بزرگ و رودخانه ها احاطه شده. سیدنی پذیرای المپیک تابستانی سال 2000 و جام جهانی راگبی در سال 2003 بوده و در سپتامبر 2007 سران اپک را پذیرا بوده است. سیدنی یکی از شهرهای مشهور به چند فرهنگیست و جزو 21 شهر گران دنیا محسوب می شود

سیدنی از نظر فرهنگی بسیار غنیست و جذابیتهای توریستی آن از قبیل موزه های مختلف و گالریهای متعدد جایگاه ویژه ای در جذابیت این شهر دارند. از معروفترین جذابیتهای سیدنی می توان به سالن اپرای سیدنی اشاره داشت که جزیی از میراث جهانی است و توسط مهندسی دانمارکی طراحی شده. اپرا هاوس سیدنی شامل سالنهای متعدد برای نمایش و باله و موزیک است و البته اپرا در آن جایگاه خاصی دارد. علاوه بر این اپرا هاوس به واسطه جشن سال نوی میلادی چهره ای جهانی دارد و برای سالهای متمادی بزرگترین و زیباترین جشنها را برگزار کرده. در این جشنها که برای عموم مردم آزاد است آتش بازیهای زیبا ساختمان اپرا هاوس را رنگین می کنند و پل هاربر سیدنی که یکی از ده پل معروف در دنیاست به رقیبی برای سالن اپرای سیدنی تبدیل می شود و این دو بنای زیبا هر دو غرق نور می شوند

از دیگر جذابیتهای سیدنی محله چینی هاست که از سال 1900 در قلب شهر بنا شده. اغلب مهاجران اولیه چینی کشاورزان و تاجران بودند و اکنون این قسمت از شهر نه تنها شامل بازارهای متعدد خوراکی که محل بهترین رستورانهای آسیاییست. اگر به عکس این محله پر جنب و جوش در یک روز تعطیل نگاه کنید به سختی تفاوت آنرا با پکن تشخیص می دهید. به گفته شهرداری سیدنی بزرگترین مراسم جشن سال نوی چینی در خارج از چین در سیدنی اجرا می شود

یکی دیگر از قدیمی ترین و زیباترین محله های سیدنی محله راکس هست که با وجود تغییرات مدرن شهر هنوز شکل قدیمی خودش را حفظ کرده و به یکی از توریستی ترین مکانها تبدیل شده. راکس که یکی از اولین محله های مسکونی سیدنی بوده در کنار اسکله مرکزی سیدنی قرار دارد که وعده گاه بزرگترین اقیانوس پیماها و قایث های تفریحی و بهترین رستوران های شهر است. اپرا هاوس نیز در همین منطقه بنا شده

سیدنی دارای پوشش گیاهی بسیار متنوعیست که این شهر زیبا را در تمام فصول سال سبز و غرق گل نگاه می دارد. اهمیت فضای سبز و محیط زیست در این شهر تا به حدیست که مردم قشر های گوناگون در پاکیزه کردن فصلی پارکها و سواحل حظور گسترده نشان می دهند و با این کار به نسل جوان خود حفاظت محیط زیست را می آموزند

گپی با خود A chit chat with us


امروز مقاله ای در باره اینترنت در ایران خواندم . نویسنده اش بیل برکلی از اساتید دانشگاه کلمبیا ست و این گزارش رو از سفرش در سال 2005 به ایران نوشته. به نظرم چند نکته جالب داشت که جدا از بحثهای تخصصی در باره اینترنت و روندش در ایران برای هر ایرانی می تونه مهم و جذاب باشه. برای همین خیلی از قسمتهاش رو نقل قول می کنم. مقاله رو با اولین لحظه هایی شروع می کنه که هنوز در هواپیماست و اتفاقا روز تولدش هم هست و با خودش فکر می کنه که امسال از تولد هیچ خبری نیست!! همان جا بلافاصله توضیح میده که برخلاف تصورش در اواخر سفرش در ایران تولدی مفصل برای او گرفته شده و به افتخار او دیسهای پر از برنج و کباب سرو شده و خلاصه همه چیز با آنچه او تصور داشته کاملا متفاوت بوده. برکلی می گوید که" در طی سه سفر پیاپی به ایران فهمیدم که برخورد دولت ایران با دولت آمریکا بسیار پیچیده تر از برخورد مردم ایران با آمریکایی هاست. به واسطه جنگ آمریکا با همسایگان ایران یعنی عراق و افغانستان و برخوردهای شدید واشنگتن با شعارهای "تغییر رژیم در ایران" و ایران به عنوان "محور شرارت" ایرانیان از هر طبقه و گرایشی چه چپ چه راست همچنان به سیاست های خارجی آمریکا مشکوکند. اما درس بزرگی که من از برخورد گرم ایرانیان گرفتم این بود که واقعیت این مردم آنچه از دور می بینیم نیست". او در ادامه از کتاب نسرین علوی بنام "ماییم که ایرانیم: وبلاگ های فارسی" تمجید می کند و می گوید :" در پس این چهره تهدید آمیز ایرانی دیگر ایستاده که آکنده از صداهایی دلسوز است. این "ما" در تیتر کتاب نماینده جمعیتی عظیم و پویا از جوانان ایران است که الزاما با سیایتهای حاکم در یک سو نیستند و در اشتیاق ارتباط با دنیای بیرونند..." او در ادامه به آمار های وبلاگ نویسی ایرانیان اشاره می کند که به بیش از 75000 وبلاگ فارسی می رسد و اینکه زبان فارسی بعد از انگلیسی و چینی سومین زبان وبلاگ نویسی در دنیاست. از دیگر نکته های جالب این مقاله توجه برکلی به میزان آگاهی ایرانیان از تاریخ گذشته شان بود. مثلا در جایی میگفت که ایرانیان در عین مهمان نوازیشان تاریخ و نقش آمریکا در جریان مصدق و نفت را خوب می شناسند و از یادآوری مکرر آن به آمریکاییان ابایی ندارند. برای او جالب بوده که از شاگرد هتل تا راننده تاکسی و استاد دانشگاه همه از مسایل سیاسی مطلعند و آماده بحثند تا جاییکه می نویسه که گاهی برای فرار از این بحث ها در تاکسی می گفتم که من کانادایی هستم.

از نکات قابل بحث در این مقاله یک اینکه جمعیت جوان ایران این امکان رو فراهم کرده که مردم آگاه تری داشته باشیم. این آگاهی به راحتی در اختیار جوانان ما نیست و این اشتیاق هم به درستی پاسخ داده نمی شود. اینکه جمعیت جوان و تحصیلکرده ما که با انواع مشکلات از قبیل بی کاری و هزینه های ناشی از اقتصاد بیمار کشورش روبروست هنوز بدنبال دلایل و حقیقت می گرده جای تامل دارد. کمبود فضای عمومی در ایران پای بحث رو از قیمت گوشت گرفته تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا رو به تاکسی ها آورده. من موافق این که برخی معتقدند انتخابات آمریکابه ما ربطی ندارد نیستم. همانطور که ژیژک در مصاحبه اخیرش اشاره کرده بود انتخابات آمریکا کمتر از هر کسی به شهروندان آمریکایی مربوطه چون بیشترین نقش رو در زندگی غیر آمریکاییان داره. نکته این هست که آیا این که ما در هر بحثی شرکت می کنیم و به خود صلاحیت اظهار نظر در باره مسایل ریز و درشت می دهیم تا چه حد به اطلاعات موثق دسترسی داریم؟ آیا دسترسی به اطلاعات دقیق برای این مردم که از آنها به پویایی یاد می شود کاری شدنیست؟

نکته آخر اینکه 75000 وبلاگ فارسی نشون میده که مردم ایران در پی ارتباط با دنیای بیرونند. دنیای بیرون چه کسانی هستند؟ آیا اینکه ما فارسی می نویسیم نتیجه اش ارتباط با بیرون و "دیگران" هست؟ اینکه ما حدود 70 میلیون ایرانی هستیم که طبق آخرین آماری که امروز دیدم 18 میلیون از ما به اینترنت دسترسی دارند و ما سومین زبان وبلاگ نویسی را داریم به این معنی نیست که ما بدر درجه اول برای خودمان می نویسیم ؟ آیا "دیگران" در وحله اول خود ما نیستیم؟ آیا در جستجوی فضایی برای ارتباط با خودمان نبودیم؟ ما فضای عمومی را در وبلاگ یافتیم تا تنها در تاکسی بحث نکنیم. آنچه هابرماس در کافه ها به عنوان فضای عمومی در اروپای قرن نوزده و بیست یافته بود اکنون به وبلاگ های ما آمده تا با خودمان گپی بزنیم!!

As I came to this essay by Bill Berkeley, one of Columbia University researchers, who has published a paper based on his visit to Iran in 2005. His paper has contributed to some very interesting points which can attract every Iranian. I attempt to bring some quotes from him in this post. He starts the paper with the very first moments that he starts his travel; in the airplane. That specific day was his birthday and he had assumed that he wouldn’t have any birthday party and he brings immediately the story of his fascinating birthday party which was served with mountainous spreads of rice and kebobs. It has been out of any expectation to him. He puts that “In three subsequent visits, I learned that Iranian attitudes toward America are more complicated than their personal hospitality might suggest. With America at war in neighbouring Iraq and Afghanistan, and with the drumbeat of Washington’s own harsh rhetoric about “regime change” and the “axis of evil”, Iranians high and low, left and right, still cultivate long-held suspicions about American foreign policy. But the deeper lessons of my warm personal encounters remains: Iran up close is not what it seems from afar”. He continues with appreciation of Nasrin Alavi’s book We are Iran: The Persian Blogs and puts “behind the menacing facade is another Iran, teeming with sympathetic voices. The “We” of the defiant title is a huge and dynamic young population that mostly despite its leaders, craves contact with the outside world,...”. Later on he notes the numbers of Persian weblogs which exceeds 75000 weblogs and that Persian language after English and Mandarin is the third major language of blogging.

Of other interesting points in this paper was Berkeley’s attention to Iranians’ awareness of their past history. For instance he says that with all hospitality that you feel in Iranians attitudes they don’t shame to remind you of America’s role during Mossadeq time and the trend of oil games in Iran. It has been interesting to him that all Iranians from hotel clerks to cab drivers and university teachers discuss politics and sometimes to avoid these ongoing discussions he had to say that he is Canadian.

Of disputable points in this paper is that our young population provides us with a more knowledgeable and aware society. This is despite the fact that our people cannot access to Information easily and their passion and eager to know better is not responded properly. That our young educated people encounter various social problems like unemployment and a sick economy and the fact that they still crave for finding the truth is a crucial point to be considered. Lack of public sphere causes debates from the price of meat to presidential election in US to our taxis. I do not agree with those who think that US election is not our business. As Slavoj Žižek reflected in his recent interview, US election is less related to his own citizens, because it affects the lives of the rest of the world more than those of Americans. The point here is that when Iranians discuss everything and are eager to know better and truer they don’t access enough information. The question is that do we eager people access to enough resources? Are we provided with the ways in which we can know better?

The last point is that 75000 weblogs shows that Iranian people are after a way to contact with outside world. But who are outsiders or better to say “others”? There are 70 million of us in the world as Iranians while only 18 million of us access Internet and we still write in the third major language of blogging. Doesn’t that mean that we are still passionate to contact each other as Iranians, ‘ourselves’? Haven’t we looked for a space to be in contact with ourselves? Isn’t the ‘others’ first of all ‘us’ here? It seems that we found weblogs as a suitable public sphere to avoid talking politics and all other things just in cabs. What Habermas has found as public sphere in cafes in 19th and 20th century in Europe has spread to our weblogs to chit chat us!!

Reference:

Berkeley, Bill (2005) Bloggers vs. Mullahs: How the Internet Roils Iran. Available online at: http://www.worldpolicy.org/journal/articles/wpj06-2/berkeley.html

یک ساعت برای زمین Earth Hour


"یک ساعت برای زمین" پدیده ای بود که برای اولین بار در سال 2007 از سیدنی آغاز شد و در واقع یک تحرک جهانی تلقی می شود. "یک ساعت برای زمین" با هدف اقدامی علیه بزرگترین آسیبهایی که متوجه زمین است با حرکتی به سادگی خاموش کردن چراغها به مدت تنها یک ساعت حاوی هشداری بزرگ در مورد گرمای زمین است.
روز 31 مارچ سال 2007 برای اولین بار شهر سیدنی برای نشان دادن نگرانی خود درمورد گرمایش زمین توسط بزرگترین عامل آن یعنی برقی که از سوزاندن ذغال سنگ در نیروگاهها تولید می شود چراغهای شهر خود را خاموش کرد. بیش از 2.2 میلیون از ساکنین سیدنی و بیش از 2100 سازمان چراغها را خاموش کردند. این اقدام باعث کاهش 10.2 درصدی مصرف انرژی در سطح شهر شد.
در سال 2008 بیست و چهار شهر دنیا در این اقدام مشارکت کردند و از ساعت 8 تا 9 شب در خاموشی و زیر نور شمع بسر بردند. این کار به ظاهر کوچک همایشی بزرگ بود برای ترقیب صنایع مجامع و آحاد جامعه به اینکه قدمهای کوچک اما استوار نقشهای بزرگ ایفا می کنند.
شهرهایی که در 29 مارچ امسال در این اقدام شرکت کردند عبارت بودند از :
Aalborg »
Aarhus »
Adelaide »
Atlanta »
Bangkok »
Bogota »
Brisbane »
Canberra »
Chicago »
Christchurch »
Copenhagen »
Darwin »
Dublin »
Hobart »
Manila »
Melbourne »
Montreal »
Odense »
Ottawa »
Perth »
Phoenix »
San Francisco »
Santa Cruz »
Suva and Lautoka »
Sydney »
Tel Aviv »
Toronto »
Vancouver »

Earth Hour 2007 was a Sydney event. Earth Hour 2008 was a global movement.

Created to take a stand against the greatest threat our planet has ever faced, Earth Hour uses the simple action of turning off the lights for one hour to deliver a powerful message about the need for action on global warming.

About Earth Hour

On March 31 2007, for one hour, Sydney made a powerful statement about the greatest contributor to global warming – coal-fired electricity – by turning off its lights. Over 2.2 million Sydney residents and over 2,100 businesses switched off, leading to a 10.2% energy reduction across the city. What began as one city taking a stand against global warming caught the attention of the world. Above cities took this action on march 2008 and wish to be more in coming years.

در باره وبلاگ


از اونجاییکه ارتباطات مدرن و بطور خاص اینترنت از جایگاه بخصوصی در دنیای امروز برخوردار هست به نظر میرسه که این پدیده در خور توجه خاص هست. چون اینترنت جزوی از زندگی روزانه مردم به حساب میاد فقط علوم ارتباطات رو درگیر خودش نمی کنه و حوزه های مربوط به مطالعات جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی هم این پدیده رو مرتبا زیر نظر دارن. از طرفی چون کاربران آن برخلاف گذشته منوط به اعضای آکادمی ها نمی شوند و قشر های مختلف مردم از اون بطور روزمره استفاده می کنن این پدیده باید توسط تمام استفاده کنندگانش بررسی بشه. فکر کردن به کاربردها و تاثیرات اینترنت در جامعه ای مثل ایران که سومین عضو پرمصرف وبلگ نویسی در دنیاست باعث میشه که این حوزه در برابر نظرپردازیهای ایدیولوژیک و خرافاتی مصون بشه. به همین خاطر این وبلاگ هدف اصلی خودش رو ایجاد فضایی تعریف کرده که در اون تمام کسانی که با اینترنت و به خصوص وبلاگ سر و کار دارن در مورد این امر بحث کنن و به نتایج مثمر ثمرتری برسند. یعنی با گفتگو و طرح نظرات بتونن به نقاط مشترک برسند و یا حداقل این موضوع رو با در نظر گرفتن دید های مختلف بررسی کنن. بنابراین خیلی مهمه که در بحثها شرکت کنیم و با کمک چالشهای مختلف در این مقوله عمیقتر بشیم. مهم هست که اگر منبعی یا مطلبی می بینیم که به درد این بحثها بخوره در موردشون حرف بزنی

Saturday, April 5, 2008

آب Water


آب را گل نكنيم:
در فرودست انگار، كفتري مي‌خورد آب.
يا كه در بيشه دور، سيره‌يي پر مي‌شويد.
يا در آبادي، كوزه‌يي پر مي‌گردد.

آب را گل نكنيم:
شايد اين آب روان، مي‌رود پاي سپيداري، تا فرو شويد اندوه دلي.
دست درويشي شايد، نان خشكيده فرو برده در آب.

زن زيبايي آمد لب رود،
آب را گل نكنيم:
روي زيبا دو برابر شده است.

چه گوارا اين آب!
چه زلال اين رود!
مردم بالادست، چه صفايي دارند!
چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شيرافشان باد!
من نديدم دهشان،
بي‌گمان پاي چپرهاشان جا پاي خداست.
ماهتاب آن‌جا، مي‌كند روشن پهناي كلام.
بي‌گمان در ده بالادست، چينه‌ها كوتاه است.
مردمش مي‌دانند، كه شقاق چه گلي است.
بي‌گمان آن‌جا آبي، آبي است.
غنچه‌يي مي‌شكفد، اهل ده باخبرند.
چه دهي بايد باشد!
كوچه باغش پر موسيقي باد!
مردمان سر رود، آب را مي‌فهمند.
گل نكردندش، ما نيز
آب را گل نكنيم.

http://www.sohrabsepehri.com/images%5Cpixel.gif

Let’s not muddy the brook
Perhaps a pigeon is drinking water at a distance
Or perhaps in a farther thicket a goldfinch is washing her feathers
Or a pitcher is being filled in a village

Let’s not muddy the brook
Perhaps this brook runs to a poplar’s foot
To wash away the grief of a lonely heart
A dervish may be dipping dry bread in the brook

A beautiful lady walked to the brink of the brook
Let’s not muddy the brook
The lovely face has been doubled

What refreshing water!
What a spring river!
How friendly seem the folk at the upper village!
May their cows always render milk! , May their springs always gush
I have not seen their village
Surely God’s footprints lie at the foot of their huts there moonlight enlightens the expanse of words surely in the upper village hedges are low
There the folk know what sort of flower is anemone
Surely there the blue is blue
A bud is blossoming, the village inhabitants know O what a fine village it must be!
May its orchard-lanes be full of music!
The folk upstream understand the water
They did not muddy the brook We also
Must not muddy the brook


Retrieved from Official website of Sohrab Sepehri : http://www.sohrabsepehri.com

Thursday, April 3, 2008

پیامی در راه A massage on the Go


روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد
در رگ ها نور خواهم ریخت
و صدا در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ
دوره گردی خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : ای شبنم شبنم شبنم
رهگذاری خواهد گفت : راستی را شب تاریکی است کهکشانی خواهم دادش
روی پل دخترکی بی پاست دب کبر را بر گردن او خواهم آویخت

هر چه دشنام از لب خواهم برچید

هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ‚ دل ها را با عشق سایه ها را با آب شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پیوست خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد
خواهم آمد پیش اسبان ‚ گاوان ‚ علف سبز نوازش خواهم ریخت
مادیانی تشنه سطل شبنم را خواهم آورد
خر فرتوتی در راه من مگس هایش را خواهم زد
خواهم آمد سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت

سهراب سپهری

برگرفته از سایت رسمی سهراب سپهری


One day

I'll come and bring my message

I'll come and pour light in the veins

And I'll begin to sing:

"O You with darkened sleep in your bags!

I brought you apple,

the golden apple of Sun!"

I'll come and give a daffodil to the beggar.

I'll explain the blind the truth of light

and the weight of sight.

Like a nomad I'll wander around.

I'll begin to sing

the song of the rainbow and the dew.

A pilgrim will constantly say:

"It is the dark night of the truth indeed."

I'll give his share of the universe.

A loner girl will be waiting on the bridge.

I'll give her share of the skies.

I'll erase all the walls.

I'll tell thieves that there is only smile left to steal.

I'll tie the eyes to the sun, the hearts to love, the shadows to water and the twigs to the breeze.

And children's dreams

to the nightly song of the crickets.

I'll come and plant a rose in front of every door.

I'll sing in front of every window.

I'll give a tree to each crow.

I'll make peace.

I'll make friend.

I'll walk.

I'll swim in the light.

Then I'll take on a flight and I will love.

By Sohrab Sepehri a famous contemporary Iranian poet and painter

Retrieved from official website of Sohrab Sepehri